گروه فرهنگی تبلیغی فاطمیون

حوزه علمیه قم
جمعه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۸، ۰۹:۳۲ ق.ظ

نمونه های فتک و ترور در تاریخ اسلام

نمونه‌های تاریخی ترور

أبو عفک:

یهودیان پیش از بدر به تشویق و تحریض دیگران بر ضد پیغمبر و مسلمانان پرداختند و انواع آزار و اذیت را در قبال آنان در پیش گرفتند.

ابو عفک یهودی مردم را به دشمنی پیغمبر بر می انگیخت و در هجو حضرت شعر می سرود. سالم بن عمیر نذر کرد که اورا بکشد یا خود در این راه کشته شود . سالم به سراغ ابوعفک رفت و او را کشت.

بنظر می رسد که قتل وی پیش از جنگ بدر بوده است.

عصماء دختر مروان

وقتی ابوعفک کشته شد، عصماء دختر مروان که از تیره بنی امیه بن زید، و همسر یزید خطمی بود، از قتل وی افسوس خورد و به عیب جویی از اسلام و مسلمانان پرداخت. او انصار را به سبب پیروی از پیغمبر سرزنش می کرد و در هجو حضرت شعر می گفت و در اشعار خود مردم را به دشمنی او بر می انگیخت. عصماء تا پس از جنگ بدر به ......

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۸ ، ۰۹:۳۲

بسم الله الرحمن الرحیم

سیر تاریخی انقلاب

  1. قتل امیرکبیر به دستور ناصرالدین شاه

 18 دى 1230

 در روز جمعه 18 دی ماه 1230 به دستور ناصرالدین شاه امیرکبیر در حمام فین کاشان به قتل رسید. با قتل امیرکبیر، کشور از یکی از مخلص ترین و فداکارترین و لایق ترین مدیران خود در طول تاریخ، محروم شد .

  1.  لغو امتیاز تنباکو به فتوای آیت الله میرزای شیرازی-  25 اردیبهشت 1270

 جنبش تحریم توتون و تنباکو و فتوای تاریخی میرزای شیرازی از مهمترین رویدادهای تاریخ معاصر می باشد که پیشتازی مرجعیت و روحانیت شیعه را در مبارزه با استعمار نشان می دهد .

  1. شهادت سید جمال الدین اسدآبادی -

19 اسفند 1275

سید جمال،‌ اواخر عمر خود را در عثمانی سپری ‌کرد و غیر مستقیم تحت نظر سلطان عبدالحمید،‌ امپراطور عثمانی قرار داشت.

 وقتی خبر قتل ناصرالدین شاه توسط میرزا رضا کرمانی، از شاگردان سید جمال، به اسلامبول رسید،‌ سلطان عبدالحمید،‌ به هراس افتاد و دستور قتل سید جمال را داد و سرانجام در 19 اسفند 1275 برابر با 9 مارس 1897 او را مسموم ساختند و جنازه او را در قبرستان مشایخ اسلامبول به خاک سپردند.در سال 1324،‌ فیض محمدخان،‌ سفیر وقت دولت افغانستان در آنکارا،‌ موافقت دولت ترکیه را برای نبش قبر سید بدست آورد بقایای جسد سید جمال‌الدین اسدآبادی را در تابوتی به کابل انتقال دادند.

  1. امضای فرمان مشروطیت - 14 مرداد 1285

 انقلاب مشروطیت یکی از مهمترین وقایع تاریخ معاصر ایران می‌باشد که سرفصل جدیدی در تاریخ ایران گشود. فرمان مشروطیت در 14مرداد1285 مظفرالدین شاه امضا کرد .

  1. شهادت آیت‌الله شیخ فضل‌الله نوری رهبر نهضت مشروطه مشروعه -11 مرداد 1288

 شیخ فضل‌الله نوری از جمله روحانیونی بود که در پیروزی نهضت مشروطه نقش مهمی ایفا کرد اما پس از مشاهده انحراف این نهضت بنای مخالفت با روشنفکران غرب‌زده گذاشت و به دست همین گروه اعدام شد .

پس از امضای ..... 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۸ ، ۰۹:۲۷
دوشنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۸، ۱۲:۳۶ ب.ظ

علامه مصباح عقبه تئوریک نظام

علامه مصباح یزدی عقبه تئوریک نظام

اگر خداوند متعال به نسل کنونی ما این توفیق را نداد که از شخصیت هایی مانند علامه طباطبایی و شهید مطهری استفاده کند ، اما به لطف خدا ، این شخصیت عزیز و عظیم القدر ، خلأ آن عزیزان را در زمان ما پر می کند...» این جملات بخشی از بیانات « رهبر معظم انقلاب » در تجلیل از شخصیت « آیت الله محمدتقی مصباح یزدی» است.


درست در همان دوره ی منتهی به زمان ایراد این سخنان بود که جریان نفاق ، جنگ رسانه ای سنگینی در تخریب چهره ی این عالم دردمند و مبارز به راه انداخته بود ؛ جریانی که در نهایت با فتنه گری در سال 88 نقاب از چهره برانداخت و صحت سخنان و مواضع استاد مصباح در آن سالها را در عمل به اثبات رساند. رهبر معظم انقلاب پس از آنکه در سال 78 فرمودند: « بنده نزدیک به چهل سال است که جناب آقای مصباح را می شناسم و به ایشان به عنوان یک فقیه ، فیلسوف ، متفکر و صاحب نظر در مسائل اساسی اسلام ارادت قلبی دارم

حمایت های خود را از این عالم بصیر انقلابی همچنان ادامه دادند و در حالی که موج تخریب ها علیه ایشان همچنان ادامه داشت ، یک سال بعد در جمع دانشجویان طرح ولایت فرمودند:

« این هجوم های تبلیغاتی که به شخصیت های برجسته و انسان های والا و بااخلاق برجسته وارد می کنند ، نشان دهنده ی اهداف و نیات دشمن است. یک نفر مثل جناب آقای مصباح که حقیقتاً این شخصیت عزیز ، جزو شخصیت هایی است که همه ی دلسوزان اسلام و معارف اسلامی از اعماق دل بایستی قدردان و سپاس گزار این مرد عزیز باشند ، مورد هجوم تبلیغاتی قرار می گیرند ! حرف رسا و نافذ ، منطق قوی و مستحکم هر جایی که باشد ، آن جا را دشمن زود تشخیص می دهد ، چون حسابگر است. دشمن آن جا را می شناسد و به مقابله اش می آید. با مرحوم شهید مطهری هم همین جور برخورد کردند.»

برای کسانی که پای درس علامه طباطبایی نشسته بودند و سالها هم بحث و هم درس استاد مصباح بودند مقایسه او با شهید بزرگوار مرتضی مطهری چندان غریب نبود ؛ آنها خود ، از زبان علامه شنیده بودند که

« مصباح در میان شاگردان من مثل انجیر در میان سایر میوه هاست ؛ چرا که فکر او هیچ چیز دورانداختنی و زایدی ندارد.» مطهری قهرمان مبارزه با التقاط های عصر خود بود و با مارکسیسم در ستیز ؛ مصباح نیز قهرمان مقابله با لیبرالیسم ، پلورالیسم و دیگر افکار التقاطی جریانات غربزده.


آیت الله مصباح علاوه بر نقش روشنگری در برابر جنگ تمام عیار فکری و فرهنگی دشمن با نشر عقاید عقلانی ناب اسلام به عنوان پشتوانه ی تئوریک نظام اسلامی شناخته می شود ؛

رهبر معظم انقلاب در سال 84 این « منبع فکر و اندیشه ی بی غل و غش معارف اسلامی » را عقبه ی تئوریک نظام دانستند و خطاب به مسؤولان دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه فرمودند: « مجموعه اى از متفکران ، علما ، و سابقه دارها در امر دین ... عقبه تئوریک نظام هستند و آن را تشکیل می دهند ... الان ما در حوزه قم علمایى داریم ، بزرگانى داریم ، صاحبنظرانى داریم ، اندیشه پردازان یا تئوریسین ها و ایدئولوگ هایى داریم ، ما شخصیت علمىِ فکرىِ روشنفکرىِ برجسته اى مثل آقاى مصباح یزدى را در قم داریم.»

یکی از شاگردان حضرت امام نقل می کند: « در اوایل نهضت حدود سال 41 و 42 ، شخصی از حضرت امام اجازه می خواست ؛ برای این مسأله باید دو نفر شهادت می دادند. آیت الله مصباح که شهادت دادند امــــــام فرمودند: شهادت ایشان کافی است ایشان ذوالشهادتین است و شهادتش به جای دو شاهد پذیرفته می شود

شهید والامقام بهشتی در نامه ای خطاب به استاد مصباح چنین آورده است: « دوست عزیز سلام بر شما و بر دوستان و رفقای یکدل... در پى ساعت دنجى بودم که بتوانم با آقاى مصباح که « مصباح دوستان » است با فکرى فارغ گفتگو کنم.»

مرحوم آیت الله مشکینی در اوج تهمت ها و تخریب ها علیه استاد مصباح در دوران اصلاحات ، درباره ی ایشان فرمود: «حوزه ها باید دهها سال سهم امام بخورند ، هزاران نفر در اینجا تحصیل کنند تا در هر عصری یک یا چند نفری نظیر آیت الله مصباح به دست آید. اگر ده نفر عالم بزرگ در حوزه پیدا کنید ، یقیناً یکی از آنها آیت الله مصباح است. ما به عظمت او معتقدیم ، ما او را دوست داریم ، او یکی از خزانه های وجودی ماست ، یکی از بزرگان حوزه ی ماست ، بنده خودم علاقه به این آقا دارم ، برای اینکه شمشیر برنده اسلام در مقابل کفر است، لذا خیلی با او دشمن هستند. علامت این که این شخص همراه با اسلام است و فداکار اسلام است همین فراوانی حمله ها علیه ایشان است

در همان زمان علامه حسن زاده آملی هم در دفاع از شخصیت آیت الله مصباح فرمود: « آقای مصباح انسان زحمت کشیده ای است. من با ایشان هم درس و هم بحث بوده ام ، خدا را شاهد می گیرم که پشت سر ایشان نماز می خوانم. از دیشب که این مطلب ( اهانت کاریکاتوریست روزنامه آزاد ) را شنیدم حالم دگرگون است.»

شخصیتی که رهبر حکیم انقلاب او را مطهری زمان نامیدند و فیلسوف متأله آیت الله جوادی آملی در مورد او گفته است: « روحی له الفداء »، بی شک وجود کم نظیری است که پی بردن به عمق افکار و اندیشه هایش نیاز به پژوهش و تدقیق عالمانه دارد تا در پس حجاب های معاصرت مستور نماند و مبنا و مصباح حرکت های بصیرت افزای جریانات انقلابی قرار گیرد.



اما نکته این است که اگر سؤال شود با این منبع عظیم اسلامى و با این متد هزارساله‏ى تجربه شده و تحقیقِ حقیقتاً شگفت‏آور- که گاهى تحقیقات این فقها، از نظر ظرافت و دقت و ژرف‏نگرى، واقعاً شگفت‏آور است- و بخصوص آن فقه پیچیده‏یى که در شیعه است (فقه برادران اهل سنت نسبت به فقهى که در بین علماى شیعه است، آن پیچیدگى و فنى‏گرى را ندارد. این، خیلى فنى‏تر و پیچیده‏تر و عمیق‏تر است. البته، فقهاى ما کار عظیمى در این باب کردند که به‏هرحال، همه‏اش متعلق به اسلام است)، پاسخ ذرّه ذرّه و دانه دانه‏ى مسائل زندگى چیست؟ شما و همه‏ى ما در جواب خواهیم ماند. یعنى ما امروز به فراخور نیاز و استفهامى که وجود دارد، پاسخ حاضر نداریم.غالباً هم معادن عظیم و غنى از جنسهاى فاخر در اختیارمان است؛ اما پولى را که بشود در بازار دست این و آن داد و خرجش کرد، نداریم.

چه کسى مى‏خواهد این کارها را بکند؟ این، حرف من نیست؛ حرفى است که سالها در حوزه مطرح بوده است. اینکه کسى مثل جناب آقاى مصباح‏ (ادام اللّه بقائه و برکات وجوده) به این فکر بیفتند و بیایند روال کار شما را به وجود آورند، ناشى از این سؤال چند ده‏ساله در حوزه است.

سخنرانى در دیدار با اساتید، مسئولان، فضلا و طلّاب بنیاد فرهنگى باقر العلوم (ع)

01/ 11/ 1368


دعا مى‏کنیم که خداوند إن شاء اللّه به شما هم توفیق بدهد تا این راه را ادامه بدهید و وجود شریف جناب آقاى مصباح‏ و دیگر برادران مسئول و دست‏اندرکار این مؤسسه و اساتید و خدمتگزاران و محصلان و مشتغلان و فضلایى را که در آنجا مشغول هستند، حفظ کند و مشمول توفیقات خود قرار بدهد. إن شاء اللّه مشمول ادعیه‏ى ولىّ‏عصر (أرواحنا فداه و عجّل الله تعالى فرجه و صلوات الله علیه) باشید.

سخنرانى در دیدار با اساتید، مسئولان، فضلا و طلّاب بنیاد فرهنگى باقر العلوم (ع)

01/ 11/ 1368


مثلًا از آقاى مصباح‏ دعوت کنید و اصرار هم بکنید؛ یا مثلًا از شاگردان آقاى مصباح‏ دعوت کنید. خوشبختانه یکى از موفقیتهاى آقاى مصباح‏ یزدى در قم این است که ایشان برخلاف خیلى از فضلاى ما که فضلشان در خودشان منحصر مانده، فضلش در شاگردانِ خوب سرریز شده است‏

بیانات در دیدار با اعضاى «گروه ویژه» و «گروه معارف اسلامى» صداى جمهورى اسلامى ایران‏

13/ 12/ 1370


حکم انتصاب آیت‏اللّه محمّد تقی مصباح‏ به عضویت شوراى عالى مجمع جهانى اهل بیت (ع)

09/ 11/ 1370

بسم الله الرّحمن الرّحیم‏

حضرت آیت‏ اللّه آقاى حاج شیخ محمّد تقی مصباح‏

اکنون که بحمد اللّه مجمع جهانى اهل بیت (علیهم الصّلاة و السّلام)به عنوان کانون تلاش علمى و عملى تشیع تشکیل یافته و آغاز به کار کرده است، شایسته است برابر مواد اساسنامه‏ى آن، جمعى از برجستگان رجال علمى و چهره‏هاى موجه عالم تشیع، شوراى عالى آن مجمع را شکل بخشیده، با عضویت در آن، مسئولیت خطیرى را که براى اعضاى آن شوراى عالى پیش‏بینى شده، عهده‏دار گردند؛ لذا جناب‏عالى را که بحمد اللّه به صفات مزبور موصوف مى‏باشید، به عضویت شوراى عالى مجمع جهانى اهل بیت(علیهم الصّلاة و السّلام) منصوب مى‏نمایم.

سیّد علىّ خامنه ‏اى‏


حکم انتصاب آیت ‏اللّه حاج شیخ محمّد تقی مصباح‏ یزدى به ریاست مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى‏

08/ 07/ 1374

بسم الله الرّحمن الرّحیم‏

آیت ‏اللّه آقاى حاج شیخ محمّد تقی مصباح یزدى (دامت برکاته)

اکنون که بحمد اللّه مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى (أعلى اللّه مقامه) در سایه تلاش پیگیر و موفق جناب‏عالى رسمیت یافته و به تصویب شوراى عالى انقلاب فرهنگى رسیده است، جناب‏عالى را که از برکات ماندگار حوزه‏ ى علمیه‏ ى قم و از چهره‏هاى موصوف و معروف به علم و عمل و جد و ابتکار مى‏باشید به ریاست و مدیریت این مؤسسه منصوب مى‏کنم. پایه‏ى این مرکز علمى و تحقیقى بر درک درست از نیاز زمان و تکالیف گران حوزه‏ى مبارک قم بنا نهاده شده است. این کار در عین آنکه استمرار تلاش خیرخواهانه‏ى کسانى است که از آغاز تأسیس آن حوزه‏ى علمیه در اندیشه‏ى تعالى و تکامل پیوسته‏ى آن بوده‏اند، سرآغاز فرخنده‏یى نیز براى اهتمام و اعتناء به راههاى ناپیموده و کارهاى ناشده محسوب مى‏گردد. یا توجه به احاطه و نکته‏دانى آن جناب، خود را از توصیه به کارهاى بایسته بى‏نیاز مى‏دانم و شما و همه‏ى همکاران هوشمند و دلسوزتان را به لطف و هدایت و فضل مستمر پروردگار متعال مى‏سپارم. امید است مشمول توجهات ویژه‏ى حضرت ولى‏اللّه الاعظم (روحی له الفداء) بوده باشید.

و السّلام علیکم و رحمة اللّه‏

سیّد علىّ خامنه ‏اى‏

8/ 7/ 74


مقام معظم رهبرى در بخش دیگرى از سخنانشان، نقش آیت‌الله مصباح یزدى را در هدایت طرح و برنامه این اردو حائز اهمیت خواندند و فرمودند: بنده نزدیک به چهل سال است که جناب آقاى مصباح را مى‌شناسم و به ایشان به عنوان یک فقیه، فیلسوف، متفکر و صاحب‌نظر در مسایل اساسى اسلام ارادت قلبى دارم. اگر خداى متعال به نسل کنونى ما، این توفیق را نداد که از شخصیتهایى مانند علامه طباطبایى و شهید مطهرى استفاده کند، اما به لطف خدا این شخصیت عزیز و عظیم‌القدر، خلاء آن عزیزان را در زمان ما پر مى‌کند.

۱۳۷۸/۰۶/۱۳

دیدار دانشجویان شرکت‌‌کننده در اردوى آموزشى-پرورشى بسیج دانشجویى با رهبر انقلاب




بنده هم به سهم خودم قدر آقای مصباح را می دانم. واقعا می دانم که ایشان در کشور و برای اسلام چه وزنه ای هستند و حقا و انصافا ما امروز نظیر ایشان را – حالا به این تعبیر بگوییم – خیلی نادر نظیر آقای مصباح ممکن است وجود داشته باشد با این وزانت علمی و عمق علمی و احاطه و وسعت و با این آگاهی و بینش و صفا.

حضرت آیت الله خامنه ای تصریح کردند: این سه جهت در ایشان جمع است هم علم هم بصیرت به معنای حقیقی کلمه و هم صفا. این سه تا با هم در وجود ایشان خیلی ارزشمند است خداوند متعال انشاء الله وجود ایشان را برای ما و انقلاب محفوظ بدارد و وجود ایشان را سالم بدارد تا همه بتوانند از برکات ایشان استفاده نمایند. خداوند کسان ایشان را، آقازاده های ایشان، همسر محترم، عروس ها و دامادها همه را مشمول لطف و هدایت خودش قرار دهد.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در این دیدار با ابراز خرسندی فراوان از تلاشهای عمیق مؤسسه آموزشی - پژوهشی امام خمینی افزودند: این مؤسسه خوب، جامع و کامل می تواند از لحاظ تلاش پیگیر، خستگی ناپذیر، خالصانه و عالمانه الگویی برای حوزه باشد.

ایشانبا تجلیل از فضل و اخلاص و تقوای آیت الله مصباح یزدی وجود این کمالات را در مدیریت یک موسسه موجب افزایش برکات الهی خواندند و افزودند:خدمات و تلاشهای این مؤسسه، به شکل صحیح اطلاع رسانی شود.

دیدار مدیر و اعضای هیأت علمی مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره)

۱۳۸۹/۰۸/۰۳

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۸ ، ۱۲:۳۶
دوشنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۸، ۱۲:۳۳ ب.ظ

آیاتی در دشمن شناسی و دشمن ستیزی


فَإِذا لَقیتُمُ الَّذینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقابِ حَتَّى إِذا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمَّا فِداءً حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزارَها ذلِکَ وَ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ لاَنْتَصَرَ مِنْهُمْ وَ لکِنْ لِیَبْلُوَا بَعْضَکُمْ بِبَعْضٍ وَ الَّذینَ قُتِلُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ فَلَنْ یُضِلَّ أَعْمالَهُم‏ (محمد / 4)

و هنگامى که با کافران (جنایت‏پیشه) در میدان جنگ رو به رو شدید گردنهایشان را بزنید، (و این کار را هم چنان ادامه دهید) تا به اندازه کافى دشمن را در هم بکوبید در این هنگام اسیران را محکم ببندید سپس یا بر آنان منّت گذارید (و آزادشان کنید) یا در برابر آزادى از آنان فدیه [غرامت‏] بگیرید (و این وضع باید هم چنان ادامه یابد) تا جنگ بار سنگین خود را بر زمین نهد، (آرى) برنامه این است! و اگر خدا مى‏خواست خودش آنها را مجازات مى‏کرد، اما مى‏خواهد بعضى از شما را با بعضى دیگر بیازماید و کسانى که در راه خدا کشته شدند، خداوند هرگز اعمالشان را از بین نمى‏برد

یَسْئَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فیهِ قُلْ قِتالٌ فیهِ کَبیرٌ وَ صَدٌّ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ وَ کُفْرٌ بِهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ إِخْراجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَکْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ وَ الْفِتْنَةُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَ لا یَزالُونَ یُقاتِلُونَکُمْ حَتَّى یَرُدُّوکُمْ عَنْ دینِکُمْ إِنِ اسْتَطاعُوا وَ مَنْ یَرْتَدِدْ مِنْکُمْ عَنْ دینِهِ فَیَمُتْ وَ هُوَ کافِرٌ فَأُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُون‏ (بقره / 217)

از تو، در باره جنگ کردن در ماه حرام، سؤال مى‏کنند بگو: «جنگ در آن، (گناهى) بزرگ است ولى جلوگیرى از راه خدا (و گرایش مردم به آیین حق) و کفر ورزیدن نسبت به او و هتک احترام مسجد الحرام، و اخراج ساکنان آن، نزد خداوند مهمتر از آن است و ایجاد فتنه، (و محیط نامساعد، که مردم را به کفر، تشویق و از ایمان بازمى‏دارد) حتّى از قتل بالاتر است. و مشرکان، پیوسته با شما مى‏جنگند، تا اگر بتوانند شما را از آیینتان برگردانند ولى کسى که از آیینش برگردد، و در حال کفر بمیرد، تمام اعمال نیک (گذشته) او، در دنیا و آخرت، بر باد مى‏رود و آنان اهل دوزخند و همیشه در آن خواهند بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۸ ، ۱۲:۳۳
دوشنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۸، ۱۲:۳۰ ب.ظ

نرمش قهرمانانه در فرمایشات حضرت آقــــا

عده ای گفتند که چه شده است که آقا در این دوران (ریاست جمهوری دکتر روحانی و در آستانه سفر ایشان به نیویورک ) مسئله نرمش قهرمانانه را در مباحث دیپلماسی مطرح نموده اند، ولکن این کلام نادرستی است زیرا حضرت آقا در سال ۱۳۴۸ برای ترجمه کتاب صلح امام حسن علیه السلام ، عنوان «شکوهمندترین نرمش قهرمانانه تاریخ » را بکار بردند . بنظر میرسد که این عبارت بعنوان یک اصل در تفکرات سیاسی مقام معظم رهبری وجود دارد که همیشه به آن اعتقاد داشته اند و مطلب تازه ای نیست.  ضمنا با توجه به تفسیری که از این عبارت توسط خود ایشان صورت گرفته است ، می توان فهمید که هیچگونه تغییری در نظرات انقلابی حضرت آقا نمی باشد.


برای اینکه موضوع نرمش قهرمانانه (که این روزها با سفر رئیس جمهور به نیویورک بر سر زبانها افتاده است ) کمی روشن شود و از قضاوتهای نامورد پرهیز گردد خوب است که به فرمایشات حضرت آقا در سال ۷۵ نگاهی بیاندازیم:


اگر روحیه‌ى انقلابى را از دست دادیم، در دنیا پیش نمى‌رویم و در حدّ کشورهاى دیگرى که از لحاظ علمى و مالى همطراز ما هستند، سقوط مى‌کنیم. حالا اگر بخواهیم چنین کشورهایى را پیدا کنیم، به نظرم به کشورهاى کمى از آن طبقه‌ى پایین خواهیم رسید. به علاوه، مطامعى هم دارند که اگر آن مطامع برآورده نشده باشد، حقد هم خواهند داشت. آن چیزى که این نظام را عظمت مى‌بخشد و قدرت مى‌دهد و براى آن احترام برانگیز است و به طور ناخواسته‌ى دشمنان، موجب مى‌شود راهها روى نظام باز شود، کوشش و حضور انقلابى و تمسّک به اندیشه‌هاى انقلابى است. این را باید در همه‌ى کارهاى دیپلماسیمان، حتّى در حرف زدنها و مصاحبه کردنها، حفظ کنیم. یکى از خصوصیات این روحیه، پرهیز از حالت دفاعى در مسائل سیاسى است. هیچ موضع دفاعى‌اى، موضع خوبى نیست؛ موضع بسیار بدى است.
موضع، باید موضع قوى و متعرّضانه‌اى باشد. در همه‌ى مسایلى که دنیا به شما تعرّضى مى‌کند و تلنگرى مى‌زند، مشت بزنید. این طورى خواهد بود که مى‌توانید پیش بروید. البته مشت بزنید. گاهى نامه‌هایى براى ارسال به این طرف و آن طرف مى‌آورند و مى‌خواهند که من نظر بدهم. من حرفهاى تندش را خط مى‌زنم. آقاى دکتر ولایتى مى‌دانند. بعضى از تعبیراتى که الان مسؤولان سرِ زبانشان است و در سخنرانیهاى خود، این‌جا و آن‌جا مى‌گویند، من نه در زمان ریاست جمهورى به زبان مى‌آوردم و نه حالا به زبان مى‌آورم. نمى‌خواهم بگویم تندیهاى بى‌وجه بکنید و بگویید: فلانى مى‌گوید فحش بدهید. نخیر، اشتباه نشود. در مسائل دیپلماسى و در سخنرانى، در این‌جا و آن جا، نه من خودم اهل فحش دادن هستم و نه این را به دیگران توصیه مى‌کنم. من مى‌گویم: شما تیزتر از شمشیر و نرمتر از حریر و سخت‌تر از سنگ و پولاد باشید. واقعاً دیپلماسى، دیپلماسىِ میدان نرمشهاى قهرمانانه است. نرم باشید؛ منتها نرمشى که تیز است. نمى‌گویم بروید بایستید بگویید مثلاً امریکاى جنایتکار. غالباً وقتى تعبیرهاى اینطورى در نامه مى‌آید، من خط مى‌زنم. نه نامه‌هایى که خودم مى‌خواهم بفرستم - آن را که خودم مى‌نویسم - بعضى از نامه‌هایى که بناست فرستاده شود و من باید رویشان اعلام موافقتى بکنم، وقتى پیش من مى‌آید، این طور چیزها را من معمولاً حذف مى‌کنم؛ چون دوست ندارم. این روش را توصیه نمى‌کنم؛ اما باید قرص بایستید و محکم باشید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۸ ، ۱۲:۳۰
دوشنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۸، ۱۲:۲۷ ب.ظ

چند جمله از اماممان

امروز جهان تشنه فرهنگ اسلام ناب محمدى است. و مسلمانان در یک تشکیلات بزرگ اسلامى رونق و زرق و برق کاخهاى سفید و سرخ را از بین خواهند برد. امروز خمینى آغوش و سینه خویش را براى تیرهاى بلا و حوادث سخت و برابر همه توپها و موشکهاى دشمنان باز کرده است و همچون همه عاشقان شهادت، براى درک شهادت روزشمارى مى‏کند. جنگ ما جنگ عقیده است، و جغرافیا و مرز نمى‏شناسد. و ما باید در جنگ اعتقادى‏مان بسیج بزرگ سربازان اسلام را در جهان به راه اندازیم‏. 

صحیفه امام ج 21 ص 87


من اعتقادم است که اگر ما در محاصره اقتصادی یک ده پانزده سال واقع بشویم، شخصیت خودمان را پیدا می‌کنیم یعنی همه مغزهایی که راکد بودند در آن وقت و نمی‌توانستند فعالیت بکنند، به فعالیت می‌افتند. این طبیعی است که اگر یک نفر آدم یک جایی نشسته و همه چیز او را می‌آورند تقدیمش می‌کنند، این فکرش به کار نمی‌افتد، حتی کاسب هم نمی‌تواند بشود. اگر یک آدمی بود که اول صبح چایش را و نانش را بیاورند، ظهر هم همین طور، شب هم همین‌طور، هر احتیاجی هم داشت برآورده کردند، این نمی‌تواند دیگر هیچ کاری بکند، یک مرد فلجی می‌شود... آن روزی که این ملت فهمید که اگر ما جدیت نکنیم برای کشاورزی‌مان، جدیت نکنیم برای صنعت نفتمان، جدیت نکنیم برای کارخانه‌های خودمان، از بین خواهیم رفت و کسی نیست که به ما بدهد، وقتی این احساس پیدا شد در یک ملتی که من خودم باید هر چیز می‌خواهم تهیه کنم، دیگران به من نمی‌دهند، این احساس اگر پیدا شد، مغزها به راه می‌افتد و متخصص پیدا می‌شود در هر رشته‌ای... این ابتکارات از برکات محاصره اقتصادی بود... این محاصره اقتصادی را که خیلی‌ها از آن می‌ترسند، من یک هدیه‌ای می‌دانم برای کشور خودمان، برای اینکه معنایش این است که مایحتاج ما را به ما نمی‌دهند، وقتی که مایحتاج را به ما ندادند، خودمان می‌رویم دنبالش...

صحیفه امام ج 14 ص 116 / 26 بهمن 59

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۸ ، ۱۲:۲۷

بسم الله الرحمن الرحیم

این نوشتار خلاصه ای از بخش امام حسین علیه السلام در کتاب «انسان ۲۵۰ساله» می باشد

ضرورت قیام امام حسین علیه السلام

خطرهایی که یک جریان یا پدیده را تهدید می کنند دشمنان خارجی و یا اضمحلال داخلی هستند.

اسلام نیز از این قاعده مستثنی نیست ؛ هم دشمن خارجی دارد که در دوران رسول خدا کفار و مشرکین و سرمایه داران حجاز بودند. هم دشمن داخلی که در درون جریان اسلام «گاهی بواسطه خستگی یا اشتباه در فهم راه درست ، بر اثر مغلوبِ احساسات نفسانی شدن و بر اثر نگاه کردن به جلوه های مادی و بزرگ انگاشتن آنها ، ناگهان در درون دچار آفت زدگی می شوند.» [1]

البته خداوند متعال، خطر هر دو نوع دشمن را گوشزد می نماید و البته راههای مقابله با آن را نیز متذکر می شود که در یک جمله می توان به آیه 73 سوره توبه اشاره نمود که فرمود: جاهد الکفار و المنافقین؛ ای پیامبر با کافران و منافقان جهاد کن.

«ماجرای امام حسین علیه السلام تلفیق این دو بخش است . یعنی آنجایی که هم جهاد با دشمن و هم جهاد با نفس ، در اعلی مرتبه آن تجلی پیدا کرد ، ماجرای عاشورا بود؛ هم در جبهه مبارزه با دشمن خارجی و برونی ؛ که همان دستگاه خلافت فاسد و دنیا طلبانِ چسبیده به این دستگاه قدرت بودند و هم جبهه درونی؛ که آن روز جامعه بطور عموم به سمت همان فساد درونی حرکت کرده بود.» [2]

اما نکته مهمتر اینجاست ؛ بعد از اینکه اسلام دَم از مساوات و برابری زد و سعی بر این داشت که دارایی بیت المال را مساوی بین همه مسلمانان تقسیم نماید ، عده ای از مسلمانان که جزء پرچمداران حمایت از اسلام بودند ، بعنوان حق الزحمه و سبقت در دین، کم کم به ثروتمندان بزرگ اسلام تبدیل شدند. «یعنی بعد از آنکه اسلام ، اشرافیت را قلع و قمع کرده بود ، یک طبقه اشراف جدید در دنیای اسلام به وجود آمد» [3]. در خاطرات این گونه از افراد ، با مطالب عجیبی برخورد می شود. مثلا گفته شده است که یکی از آنها وقتی مُرد و خواستند که طلاهای بازمانده از او را تقسیم کنند ، آنقدر زیاد بود که ابتدا آنها را بصورت شمش درآوردند و سپس با تبر نصفشان می کردند.

سرمایه داری برای هر کس بد باشد ، برای سابقه داران اسلام بدتر است. اگر شخصی که در جامعه تاثیر گذار نیست و جزء عموم جامعه بشمار آید، دچار بیماری اخلاقی مُسری شود، ، ضرر کمی دارد زیرا در نهایت علاوه بر خود می تواند چند نفر از اطرافیان را آلوده کند اما وقتی کسی باشد که تاثیر گذار باشد و عده ای از او تبعیت کنند و حرف شنوی داشته باشند، اینجا دیگر ضرر کم نخواهد بود بلکه می تواند یک جامعه را به فساد بکشد. « در چنین زمینه ای ، قیام عظیم حسینی بوجود آمد، که هم با دشمن مبارزه کرد و هم با روحیه راحت طلبیِ فسادپذیرِ رو به تباهی به میانِ مسلمانانِ عادی و معمولی. این مهم است.»[4]

هدف قیام امام حسین علیه السلام

برای حرکت امام حسین علیه السلام اهدافی ذکر شده است که مجموع آنها می تواند در دو کلمه خلاصه شود: «حکومت» یا «شهادت» . عده ای گفته اند که حضرت خواست که حکومت فاسد یزید را کنار بزند و خودش یک حکومت اسلامی تشکیل بدهد ؛ این کلام اگر چه غلط نیست ولی تمام هدف نیست ؛ چون کسی که برای تشکیل حکومت حرکت می کند وقتی عده ای از بزرگان و تجربه دارها به او بگویند که تو در این کار ناکام خواهی ماند ، از کار خود منصرف می شود ، اما وقتی که به برخوردها ورفتارهای امام حسین علیه السلام از زمانی که از مدینه حرکت کردند تا شب عاشورا هیچگاه چنین موضعی برداشت نمی شود.

شهادتی را که هم که ما در شرع مقدس می شناسیم معنایش این است که انسان به دنبال هدف مقدسی که واجب یا راجح است ، برود و در آن راه ، تن به کشتن هم بدهد . این ، آن شهادت صحیح اسلامی است . اما اینکه آدم ، اصلا راه بیافتد برای اینکه من بروم کشته شوم ، آن چیزی نیست که مربوط به آن حادثه با عظمت باشد.

کسانیکه گفته اند هدف حکومت یا شهادت بود بین هدف و نتیجه خلط کرده اند. اهدافی که ایشان برای قیام سیدالشهداعلیه السلام گفته اند ، نتیجه بود . حضرت حرکتی را آغاز کردند که نتیجه اش یا به حکومت رسیدن بود یا به شهادت رسیدن . اما هدف چیست؟ هدف آن بزرگوار عبارت بود از انجام دادن یک واجب عظیم از واجبات دین ، که آن واجب عظیم را هیچ کس قبل از امام حسین علیه السلام حتی خود پیغمبر انجام نداده بود.

توضیح هدف:

احکام اسلامی دارای دو بخش فردی و اجتماعی است . احکام فردی برای این است که انسان خودش را اصلاح کند. احکام اجتماعی هم برای اینکه دنیای اسلام را آباد کند و بشر را اداره نماید . احکامی با این اوصاف بر رسول خدا نازل شد و فرمود من همه چیز را برای شما از جانب خداوند متعال گفتم. بعد از اینکه جامعه اسلامی بر پا شد مسئولیت جانشینی هم باید بعهده کسی قرار می گیرد که بتواند این راه را ، این تفکر را به همین منوال ادامه دهد و در مسیری که رسول خدا از جانب پرودگار معین نموده است گام بردارد. ممکن است که در هر کدام از انواع احکام، انحرافاتی صورت گیرد. اگر انحراف از جانب احکام فردی باشد و مردم در انجام آنها کوتاهی کنند ، خیلی اتفاق بزرگی رخ نمی دهد بلکه در بسیاری از ادوار تاریخی این معضل وجود داشته است. اما وقتی انحراف در نظام و حکومت باشد آن هم به دلیل اینکه حکام فاسد هستند، قطعا این انحراف به علما و سیاسیون منتقل خواهد شد و سرآغاز اضمحلال درونی خواهد بود.

در دوران هیچکدام از اهلبیت علیهم السلام  این اتفاق نیفتاد غیر از امام حسین علیه السلام . البته انحراف در حکومت و حاکمان ، شاید در دوران برخی از ائمه اطهار علیهم السلام هم واقع شده باشد ولی موقعیت مناسب برای رفتار کردن مانند آنچه سیدالشهدا علیه السلام انجام داد فراهم نشد.

فراهم نشدن موقعیت مناسب به معنای احساس خطر نیست بلکه بمعنای این است که اگر قیامی انجام می شد ، پیغام این قیام به مردم منتقل نمی شد و مردم ثمره این خیزش را گم می کردند . مثلا در دوران امام مجتبی علیه السلام که معاویه در شام حکمرانی می کرد انحراف در اسلام بود اما بخاطر جهل مردم نسبت به اصل اسلام و سیطره ای که معاویه ایجاد کرده بود ، هر گونه اقدامی علیه حکومت او در نطفه خفه می شد و کار به جایی نمی برد . به همین دلیل امام حسین علیه السلام تا ده سال با معاویه کنار آمد تا اینکه یزید روی کار آمد . دیگر موقعیت فرق کرد . یزید کسی بود که علنا احکام اسلامی را زیر پا می گذاشت . شرب خمر، روابط نامشروع و بازی با حیوانات از اقدامات ظاهری او بود که بر کسی پوشیده نبود. اینچنین حاکمی اگر باقی بماند جامعه را خراب می کند زیرا حاکم در رأس قله است و آنچه از رأس قله بتراود در همان جا باقی نمی ماند بلکه همه جا را پر خواهد کرد. آلوده شدن منصب جانشینی رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به اینگونه افراد همان انحراف در نظام و حکومت اسلامی است که باید توسط همان خیزشی که انقلاب نام دارد از بین برود و تطهیر شود.

در این وضعیت دیگر خطر ، سبب برداشته شدن تکلیف نیست و هر کس که می تواند باید از انحراف بیشتر جلوگیری کند .

پس هدف ، عبارت شد از بازگرداندن جامعه اسلامی به خط صحیح . آن وقتی که راه ، عوضی شده است و جهالت و ظلم و استبداد و خیانت کسانی که مسلمین را منحرف کرده و زمینه و شرایط هم آماده است.

البته در تاریخ قیام امام حسین علیه السلام می توان مویداتی برای هدفی که ذکر شد یافت . من جمله:

1.                       وقتی که حضرت را به بیعت با یزید فراخواندند فرمودند: انالله و انا الیه راجعون و علی الاسلام السلام اذ قد بلیت الامه براع مثل یزید.

2.                       محمد بن حنفیه با دلسوزی خواست که حضرت را از خروج از مکه منصرف نماید و مانع رفتن ایشان به کوفه شود ولکن حضرت فرمودند: انی لم اخرج اشرا و لابطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی.

3.                       نامه هایی از جانب حضرت به روسای بصره و کوفه نوشته شد که در آنها اینگونه قید شده است: فان السنه قد امیتت و ان البدعه قد احییت. فلعمری ما الامام الا الحاکم بالکتاب القائم بالقسط الدائن بدین الحق الحابس نفسه علی ذلک لله. این جملات آخر اشاره دارد به اینکه ، یزید کسی است که هیچکدام از این اوصاف در او نیست پس لیاقت حکومت و خلافت ندارد .

4.                       خطبه امام در میان لشکر دشمن نیز حاکی از همین مدعاست: من رأی سلطانا جائرا مستحلا لحرم الله ناکثا لعهد الله مخالفا لسنه رسول الله یعمل فی عبادالله بالاثم و العدوان لم یغیر بقول و لا فعل کان حقا علی الله أن یدخله مدخله

5.                       اولین خطبه ای که بعد از رسیدن به کربلا فرمودند: الاترون الی الحق لایعمل به و الی الباطل لایتناهی عنه

مطلبی هم که در بالا آمد مبنی بر اینکه برای حضرت فرقی نمی کرد که حکومت تشکیل بدهد و یا به شهادت برسد از خطبه امام در منزل «عذیب» فهمیده می شود: اما والله انی لارجو ان یکون خیرا ما اراد الله بنا ، قتلنا ام ظفرنا

این هدف قیام بود که جامعه اسلامی را از پیشروی در انحراف منع کند. مردم بیدار شوند و در مقابل اشتباهات بزرگ و کوچک ساکت نباشند. لذا شما می بینید بعد از شهادت امام حسین علیه السلام قیامهای اسلامی یکی پس از دیگری بوجود آمد اگر چه سرکوب شد این خیلی تلخ نیست ، از همه چیز تلخ تر این است که یک جامعه به جایی برسد که در مقابل دشمن ، حال عکس العمل نشان دادن پیدا نکند.



[1]   20/3/75

[2]  20/3/75

[3]  20/3/75

[4] 6/11/71

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۸ ، ۱۲:۲۰
دوشنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۸، ۱۲:۱۱ ب.ظ

حجربن عدی الکندی 2

حجر بن عدی و زیاد

در سال 51ه ق مغیره از دنیا رفت . زیاد که والی بصره بود ، امارت کوفه را هم عهده دار شد.شش ماه از سال در کوفه بود وشش ماه دیگر را در بصره.حجر و زیاد باهم دوست بودند . در روزهای اول امارتش سخنرانی تهدید آمیزی علیه مخالفانش کرد که خطابش با حجر بود.

روزی حجر را دعوت کرد به اوگفت از رفتار تو با مغیره باخبرم . اوتورا تحمل می کرد اما من مثل اونیستم در خانه ات بنشین و مراقب زبانت باش.میدانی که دورانی دوستدار علی علیه السلام بودم اما اکنون دوستدار معاویه هستم.مبادا کاری کنی که دستم را به خونت بیالایم.

تصمیم گرفت که به بصره برگردد.«عمروبن حریث» را به جانشینی انتخاب کرد.به حجر هم پیشنهاد کرد که با او به بصره برود . این پیشنهاد بخاطر ترس زیاد از شورشهای حجر بود.حجر دعوتش را رد کرد و گفت بیمارم زیادهم گفت درست است تو بیماری دین،داری، بیماری دل بیماری عقل.اگر خبر ناخوشایندی از توبشنوم توراخواهم کشت.اورفت اما نبض کوفه در دست حجر بود.

کار بجایی رسیدکه والی کوفه در حال سخنرانی بود که ...

مردم کوفه شروع کردند به پرتاب سنگریزه بطرف عمروبن حریث . او به قصر رفت و درها را بست و به زیاد نامه نوشت که اگر کوفه را میخواهی کاری کن.

آنقدر شیعیان با حجر در ارتباط بودند که آشکارا معاویه رابدگویی می کردند.

زیاد قصد ازمیان برداشتن حجر را کرد . حجر هم خود را برای حوادث بعدی آماده کرد.زیاد به کوفه آمد و کسانی که به عمروبن حریث سنگ پرتاب کردند را شناسایی وانگشتان دستشان را قطع کرد.زیاد منتظر فرصت بود که با حجر هم برخورد شدیدی داشته باشد.روزی بالای منبر از لفظ امیرالمومنین برای معاویه استفاده کرد.حجر برخاست وباصدای بلند گفت تو دروغ میگویی.این ماجرا چند مرتبه تکرار شد. دریکی از دفعات حجر مشتی سنگریزه برداشت و بسمت زیاد پرتاب کرد . زیاد به قصر رفت و سوارانی را برای دستگیری حجر فرستاد اما یاران حجر مقاومت کردند . زیاد به معاویه نامه نوشت.

یکبار زیاد خطبه های نماز جمعه را بیش از حدمعمول طول داد . حجر دو مرتبه با گفتن«الصلاه ، الصلاه» اشاره کرد که وقت نماز می گذرد.وقتی زیاد اعتنا نکرد ، حجر خودش به نماز ایستاد و عده ی زیادی هم به او اقتدا کردند.زیاد هم آمد نماز خواند.

هربار که زیاد بالای منبر حرف می زد حجر و طرفدارانش در گوشه ای از مسجد حرفهای مخالفت آمیز می زدند . زیاد در یکی از دفعات خطاب به بزرگان قبایل گفت: هر کس برود افرادی که از قبیله ی خودش است از دور حجر دور کند تا صداقتش در طرفداری از من ثابت شود.اینچنین کردند و دور حجر خالی شد.زیاد به ماموران دستور داد که حجر را بگیرند اما اطرافیانش اورا از مسجد خارج کردند . حجر آن شب را در طایفه«اَزد»سپری کرد. از آن پس حجر مخفی بود.

محمدبن اشعث از بزرگان کوفه بود. زیاد اورا تهدید کرد که اگر حجر را نزد من نیاوری تو را خواهم کشت . او نمی خواست بپذیرد . غمگین از قصر بیرون رفت . جریر بن عبدالله را دید . ماجرا را نقل کرد.جریر گفت خودم این کار را می کنم زیاد هم مطلع شد و قبول کرد و سه روز مهلت داد. جریر توانست حجر را متقاعد کند که با ده تن از یاران خود نزد زیاد بروند .حجر به این شرط پذیرفت که آنها را پیش معاویه بفرستد.

زیاد که پیمان بسته بود که حجر را نکشد اورا زندانی کرد و در روزهای بعد توانست دوازده نفر دیگر از یاران اورا دستگیر کند.استشهادی علیه آنها مبنی بر اغتشاش و آشوب و ناسزاگفتن به خلیفه و کافرشدن به خدا و تفرقه بین مسلمانان و... تنظیم کرد و سران کوفه را واداشت که آن را امضا کنند . زیاد زندانیانی که در غل و زنجیر بودند را بهمراه صدنفر از سربازانش شبانه به سمت معاویه که در شام بود فرستاد.

دختران حجر سر راه پدر گریان بودند که حجر سعی در آرام کردنشان داشت.او می گفت : خوراک وپوشاکتان باخداست . تقوا داشته باشید.

حجر بن عدی ،‌شریک بن شدّاد ، صیفی بن فسیل ، قبیصه بن ضُبیعه،‌محرزبن شهاب ،‌کدام بن حیان، عبدالرحمان بن حسان ، ارقم بن عبدالله ، کریم بن عفیف ، عاصم بن عوف ، ورقاءبن سُمَی و عبدالله بن حَویّه،(بنابر نقلی همّام فرزند حجر)‌اسامی کسانی است که به دستور معاویه دستگیر شدند و به سوی دمشق می رفتند.در مرج العذرا در زندانی بازداشت شدند تا حکم معاویه صادر شود.

زیاد، عتبه بن اخنس و سعدبن نمران را با این جمع اضافه کرد.


نامه زیاد همراه استشهاد محلی علیه حجر و یارانش به دست معاویه رسید.معاویه از پیامدهای کشتن ایشان بیمناک بود و این بخاطر سابقه درخشان حجر و یارانش بود.

عوام بواسطه تبلیغات معاویه قائل به کشتن ایشان بودند اما برخی افراد سرشناس رای به عفو حجر ویارانش می دادند.


مشورت با شیطان

اما تحریکات زیاد راه تردید معاویه را بست.پیکی که نامه زیاد را از کوفه به دمشق برای معاویه می برد در مرج العذرا، حجر و یارانش را از محتویات نامه باخبر کرد.لذا آخرین وصایایشان را شنید.

حجر بن عدی فرمود: ما عهد شکنی نکرده ایم آن نامه را بدخواهان تنظیم کرده اند.وقتی نامه بدست معاویه رسید گفت : زیاد از حجر راستگوتر است.

معاویه در جلسه ای به امور حجر و یارانش رسیدگی می کرد . برخی از حضار نسبت به اقوام خود وساطت می کردند که منجر به آزادی شش نفر از آنان شد.مالک بن هبیره هم درخواست کرد که پسر عمویم حجر را هم بخاطر من ببخش.معاویه گفت:او سرکرده گروه است و اگر رهایش کنم دوباره آشوب می کند.


شهادتگاه

وقتی حجر فهمید که مرج العذرا محل شهادت آنها خواهد بود ضمن تکبیر و یاد خدا گفت:

من اولین مسلمانی بودم که در این منطقه تکبیر گفتم و خدارا یاد کردم ،‌اینک دست بسته و اسیر مرا به این جا آوردند.

این نشان از کینه معاویه نسبت به اسلام بود.هدبه بن فیاض یکی از جلادانی بود که معاویه برای قتل حجر و یارانش به مرج العذرا فرستاد.او نزد حجر آمد و همراه با توهین به او گفت:باید از کفر خود برگردید و از علی علیه السلام بیزاری بجویید!!حجر و همراهانش گفتند: صبر بر تیزی شمشیر ، برایمان آسان تر از چیزی است که ما را به آن می خوانید. رفتن به دیدار خدا و پیامبر و علی برایمان محبوبتر از ورود به دوزخ است.

لذا قبرهایشان را حفر کردند و کفن به تنشان پوشاندند.حجر گفت:مثل اینکه کافریم ، مارامی کشند و مثل اینکه مسلمانیم ما را کفن می کنند.

یک شب را به مناجات گذراندند.زمان عروج فرارسیده بود.درآن لحظه حجرگفت رسول الله به من فرمود:ای حجر در راه محبت علی علیه السلام با شکنجه کشته می شوی ، وقتی سرت به زمین برسد از زیر آن چشمه ای می جوشد و سرت را شستشو می دهد.

همه مشتاق پرواز بودند. تااینکه نوبت به خود حجر رسید.


ولایت امیرالمومنین علیه السلام

طبق برخی نقل ها همّام فرزند حجر نیز همراه آنان بود.حجر از اینکه فرزندش نتواند جان دادن پدرش را ببیند و از اعتقاداتش فاصله بگیرد از جلاد خواست که اگر به کشتن او هم مأموریت داری اورا زودتر از من بکش . جلاد از این کارش پرسیدو حجر جواب داد: ترسیدم وقتی شمشیر را برگردن من ببیند وحشت کند و دست از ولای امیرالمومنین علیه السلام بردارد و در نتیجه در روز قیامت من و او در بهشت که خداوند به صابران وعده داده است همراه هم نباشیم.

سرمطهر آن نوجوان در برابر نگاههای پدر بر زمین چرخید و کنار پیکر خونینش قرارگرفت.حجر خطاب به فرزندش فرمود:خداوند روسفیدت گرداند که مرا نزد پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم روسفید ساختی.

حجر در آستانه شهادت دورکعت نماز خواند. بعد از اتمام نماز اطرافیان به او گفتند : خیلی نمازت را طولانی کردی!نکنداز مرگ می ترسی؟حجر گفت:اگر هم بترسم رواست ، شمشیری آخته می بینم و کفنی گسترده و قبری کنده شده.اما باور کنید که این کوتاه ترین نمازی بود که من تاکنون خواندم!


وصیت

سپس به آنها گفت:مرا با همین بند و زنجیر بکشیدو خونهایم را مشویید ،‌می خواهم معاویه را در قیامت با این حال دیدار کنم.

شهادت حجر در سال 51 ه ق



بازتاب شهادت

عده ای از این بابت به معاویه تبریک گفتند که یکی از سرسخت ترین مخالفانت از سر راه برداشته شده است.اما معاویه گفت: اگر من در میان یارانم چند نفر همچون حجر داشتم دامنه حکومت امویان را تا همه جای دنیا می گستراندم...روز من با حجر بسی طولانی خواهد بود.


انفعال مختار از این جریان

زیاد هم در کوفه دستور داد خانه حجر را ویران کردند.مختار هم که در کوفه قیام کرده بود.او دستور داد خانه محمد بن اشعث (ازعوامل تحویل دهنده حجر به زیاد) را ویران کردند و از خشت و گل آن خانه حجر را بازسازی کردند.


برخورد عایشه با معاویه

هیچکس نمی توانست حسرت و ناراحتی خود را نسبت به این جریان مخفی نگه دارند، حتی خود امویان ؛‌ عایشه هم از این کار معاویه انتقاد کرد.در سفر معاویه به مدینه پس از حج ،‌عایشه اجازه ملاقات به وی نداد. به دو علت : یکی کشتن برادرش محمد بن ابی بکر و دیگر کشته شدن حجر.عایشه حدیثی از پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم نقل کرد: گروهی در مرج العذرا کشته می شوند که خداوند و آسمانیان به نفع آنان خشمگین می شوند.


سیــــدالشــــــهداعلیه السلام و معاویه علیه الهاویه

شهادت وی بر امام حسین علیه السلام نیز بسیار تلخ و گران بود.مروان بن حکم از رفت و آمد عده ای از طرفداران حجر با سیدالشهدا علیه السلام ناراحت بود ، لذا معاویه را باخبر کرد.اوهم این افعال را مخالف پیمانی که با امام مجتبی علیه السلام بسته بود می دانست. اعتراض خود را همراه نامه ای به ابی عبدالله علیه السلام رساند.حضرت هم در جواب فرمود:آیا تو قاتل حجر و یاران پارسا و عابد او نبودی؟آنان که با بدعت ها سرناسازگاری داشتند و امر به معروف و نهی از منکر می کردند و تو آنان را از روی ستم و تجاوز کشتی ، پس از آنکه به آنان امان داده بودی و این از روی گستاخی بر خدا و سبک شمردن عهد و پیمان بود...

در سالی معاویه پس از حج به ملاقات با سیدالشهدا علیه السلام در مدینه رفت و عرض کرد می دانید با حجر و یارانش چه کردیم ؟ و از روی استهزاء گفت:آنان را کشتیم و کفن کردیم و بر آنان نماز خواندیم و به خاک سپردیم.

حضرت علیه السلام خنده ای کردند و فرمودند:ای معاویه ! آنان روز قیامت با تو به دشمنی برمیخیزند. ولی ... ما اگر پیروان تو را می کشتیم ، نه کفن می کردیم ، نه بر آنان نماز می خواندیم  و نه به خاک می سپردیم.(یعنی آنان را مسلمان نمی دانیم.)

 بعون الله تمت

با تلخیص و تصرف از کتاب اسوه ها تألیف جواد محدثی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۸ ، ۱۲:۱۱
دوشنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۸، ۱۲:۱۰ ب.ظ

حجر بن عدی الکندی

مقبره شهید حجربن عدی بهمراه شش تن ازیاران و فرزندش در شمال شرقی دمشق . سوریه


حُجر بن عَدی الکِنِدی

القاب: راهب آل محمد، حجر الخیر

کِنده نام یکی از قبایل کوفه بوده، و بدلیل نسبت داشتن حجر با ایشان اورا کِندی نامیده اند.

پیش از اسلام به دنیا آمده اما در سالهای آخر عمر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم توفیق مسلمان شدن یافت.

پیش از خلافت امیرالمومنین علیه السلام

در زمان خلیفه دوم در جنگ قادسیه، فاتح «مَرجُ العَذرا» (منطقه ای در شمال شرقی دمشق) بود . حجر و یارانش در همان منطقه به شهادت رسیدند.

از سوی امیرالمومنین علی علیه السلام، به فرماندهی سپاه در جنگهای جمل و صفین انتخاب شد.

حاضر شد که پسرش پیش از خودش شهید شود ، تامبادا با دیدن تیغ جلاد بالای سر پدرش ، سست شودو دست از ولای علی علیه السلام بردارد.

تمام فرمایشات رسول الله را باتمام وجود عملی می کرد اما ...


2

فتنه های معاویهمقبره حجر بهمراه شش تن از یاران وفرزندش در شمال شرقی دمشق

پس از سرکوب فتنه خوارج، معاویه دائما در حال شایعه پراکنی و تفرقه افکنی ، شبیخون و غارت و ... بود تا با این کار ارکان حکومت علوی را سست کند.

سال 39 ه ق ضحاک بن قیس بهمراه 3000 نفر از طرف معاویه ملعون مأمور شده بود از جنوب «واقصه» بگذرد و هرگروهی که داعیه محبت و طرفداری از علی علیه السلام را دارد ، از میان بردارد.تابه منطقه قُطقُطانه رسیدند. حضرت علی علیه السلام در جمع مردم کوفه به سخنرانی پرداخت و آنان را برای سرکوب این شبیخون ها دعوت کرد.اما با پاسخ بسیار سردی روبرو شد.حجر بن عدی برخاست و آمادگی خود و شوق شهادتی که در دلش بود را ابراز کرد و از امام خواست که عده ای را با او همراه کند. امام اورا ستایش کرد و فرمود : یقین دارم تو از مردان شهادت طلبی. 4000 نفر را با حجر برای مقابله با ضحاک فرستاد. نوزده نفر از سربازان ضحاک و دو نفر از یاران حجر کشته شدند. حجر بن عدی در آن سرزمین دو شبانه روز با مهاجمان جنگید. با تاریکی شب دوم ضحاک و سربازانش منطقه را ترک کرده و پا به فرار گذاشتند.

شهادت امیرالمومنین علی علیه السلام

در شب شهادت علی علیه السلام حجر در مسجد خوابیده بود . شنید که اشغث به ابن ملجم می گوید : زود باش بجُنب. والا روشنی صبح تورا رسوا می کند. حجر احساس خطر کرد به سمت ....


معاویه در نماز جمعه دستور داده بودکه برسر تمام منابر علی علیه السلام را لعن کنند.83سال این رویه ادامه داشت تا اینکه عمروبن عبدالعزیز روی کار آمد و این کار را منع کرد.

معاویه، زیاد را فرماندار کوفه قرار داده بود. اوهم یاران حضرت را بخوبی می شناخت و هرجا آنان را می یافت می کشت و به دار می آویخت.

نام اصحاب حضرت را از دفتر حقوق حذف کرده بود . شهادت ایشان را در محکمه ها نمی پذیرفت.فشار اقتصادی زیادی بر آنان وارد کرده بود.

مغیره از مهمترین مهره های برسرکار آمدن نااهلان اموی بود.امام علی علیه السلام درباره او به عمار یاسر فرموده بود : او از دین همان مقدار را می چسبد که دنیایش را تأمین کند.

حجربن عدی و مغیره

به همان اندازه که حجر دلداده حضرت بود مغیره نسبت به امام کینه داشت  و ...


چون در عراق زندگی می کرد ، اطلاع چندانی از حوادث مدینه نداشت . اگرچه در برابر حق و باطل هیچگاه بی تفاوت نبود.

وقتی ابوذر غفاری به «ربذه» تبعید شد و درآنجا غریبانه به شهادت رسید ، حجر بن عدی و مالک اشتر شاهد شهادتش بودند و بر پیکرمطهرش نماز بجا آوردند.

اشتباهات و خلاف کاری های عثمان اجازه سکوت حجر نداد ، لذا به اتفاق یازده نفر دیگر از سران مطرح کوفه نامه ای اعتراض آمیز به عثمان نوشت.

هیچگاه در جانبداری از حق کوتاه نمی آمد و بی پروا مواضع خویش را اعلام می کرد.

او از راویان معتبر احادیث به حساب می آید و این نقش حجر در فرهنگ دینی را نشان می دهد. حجر از هیچکس غیر از حضرت امیرالمومنین علیه السلام نقل روایت نمی کرد. در جنگ همراه با رجزهایش علی علیه السلام را وصی حقیقی پیامبر خواند.

در جمل

در دوران خلافت علی علیه السلام همراه با واقعه و فتنه جمل ، حضرت نامه ای به اهل کوفه نوشت و مردم را به یاری فراخواند. حجر از کسانی بود که مردم را به این کار دعوت کرد و خودش پیشتاز این راه شد.

در حادثه صفین و نهروان

ماه ذی الحجه بود که این جنگ رخ داد.در این جنگ حضرت ابوتراب علیه السلام عده ای از رزم آوران را به جنگ می فرستاد اما مراقب بودند که یاران از مرز اخلاق خارج نشوند. حجر بن عدی و عمرو بن حَمِق ، شامیان را لعنت می کردند . حضرت پیغام دادند که مگر نه اینکه ما برحقیم وآنها باطل؟ دوست ندارم که شما ناسزاگو و فحاش باشید.بهتر است که زشت کاریهایشان را بازگو نمایید و خواستگار هدایت و اصلاح ایشان باشید. درجواب گفتند : ما پند تورا می پذیریم. حجر در ادامه، علاقه وافر خود و قبیله اش را خدمت حضرت عرضه داشت و ازاین رو امام علیه السلام فرماندهی قبیله «کنده» را به حجر واگذار کرد.

در یکی از صحنه های جنگ صفین ، حجر با پسرعموی خود که اوهم حجر نام داشت و در سپاه معاویه بود روبرو شد . حجر ی که در سپاه معاویه بود به «حجر الشر» معروف بود. در این نبرد حجرالشر کشته شد و امیرالمومنین علیه السلام خدا را بواسطه هلاکت او شکر کرد.

در نتیجه صفین با حکمیت شوم که آمیخته با مکر وفریب بود تمام شد. اوضاع همچنان ملتهب بود لذا امام مردم کوفه را دوباره به جنگ با شامیان فراخواند. حجر از کسانی بود که آمادگی خودرا به صورت مکتوب به حضرت تسلیم کرد.

اینجا بود که فتنه ی جدید به نام خوارج نهروان سر برداشت.رشادتهای امیرالمومنین و یاران باوفایش امثال حجر، اجازه به قدرت رسیدن خوارج را به آنها نداد....

2

فتنه های معاویهمقبره حجر بهمراه شش تن از یاران وفرزندش در شمال شرقی دمشق

پس از سرکوب فتنه خوارج، معاویه دائما در حال شایعه پراکنی و تفرقه افکنی ، شبیخون و غارت و ... بود تا با این کار ارکان حکومت علوی را سست کند.

سال 39 ه ق ضحاک بن قیس بهمراه 3000 نفر از طرف معاویه ملعون مأمور شده بود از جنوب «واقصه» بگذرد و هرگروهی که داعیه محبت و طرفداری از علی علیه السلام را دارد ، از میان بردارد.تابه منطقه قُطقُطانه رسیدند. حضرت علی علیه السلام در جمع مردم کوفه به سخنرانی پرداخت و آنان را برای سرکوب این شبیخون ها دعوت کرد.اما با پاسخ بسیار سردی روبرو شد.حجر بن عدی برخاست و آمادگی خود و شوق شهادتی که در دلش بود را ابراز کرد و از امام خواست که عده ای را با او همراه کند. امام اورا ستایش کرد و فرمود : یقین دارم تو از مردان شهادت طلبی. 4000 نفر را با حجر برای مقابله با ضحاک فرستاد. نوزده نفر از سربازان ضحاک و دو نفر از یاران حجر کشته شدند. حجر بن عدی در آن سرزمین دو شبانه روز با مهاجمان جنگید. با تاریکی شب دوم ضحاک و سربازانش منطقه را ترک کرده و پا به فرار گذاشتند.

شهادت امیرالمومنین علی علیه السلام

در شب شهادت علی علیه السلام حجر در مسجد خوابیده بود . شنید که اشغث به ابن ملجم می گوید : زود باش بجُنب. والا روشنی صبح تورا رسوا می کند. حجر احساس خطر کرد به سمت ....


خانه امام رفت تا ایشان را از ماجرا باخبر کند. اما بطور اتفاقی امام از راه دیگری قصد مسجد کرده بودند . وقتی حجر به مسجد رسیدکه کار از کار گذشته بود همه می گفتند که علی کشته شد.

امام برای او دعا کرده بود که شهید شود اما اکنون می دید که پیشوایش در خون خود غلتان است.

درروز بیستم رمضان ، درحالیکه امام ضربت خورده بودند و مردم دسته دسته برای عیادت می آمدند، حجر هم وارد خانه حضرت شد. احساس خودرا در قالب چند بیت شعر بیان کرد. وقتی نگاه امام به او افتاد از او پرسید: اگر تورا به برائت از من وادار کنند چگونه خواهی بود؟ حجر در جواب عرض کرد: به خدا قسم یاعلی اگر باشمشیر قطعه قطعه ام کنند و در آتشم بسوزانند ،برایم بهتر است از آنکه از تو بیزاری بجویم.حضرت فرمودند اگر تورا مجبور به لعن من کردند لعن کن اما برائت مجوی . خدا برهرنیکی توفیقت دهد. خدا تورا ازجانب خاندان پیامبر پاداش نیک دهد.

روزگار تاریک

ارزش جهاد مقدس حجر ویارانش در دانستن اوضاع و احوال آن زمان است.

بدبختی جامعه اسلامی روزی بود که حکومت اسلامی به دست کسانی همچون معاویه، عمروعاص، مغیره و زیاد لعنت الله علیهم اجمعین بود.کسانیکه باقرآن واسلام هیچ سنخیتی نداشتند. مردم هم از روی ترس یا طمع، دین فروشی میکردند. در این شرایط حجربن عدی، میثم تمار، رُشَید هَجَری و عمرو بن حَمِق در مقابل این حکومت ایستاده بودند و با مجاهدات بیدارگرانه زمینه قیام سیدالشهدا را رقم زدند.

معاویه بن ابی سفیان

مادرش هند،‌همسر ابوسفیان، زن بدکاره بود که معاویه را از راه حرام به دنیا آورد. هنگامیکه معاویه نام رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم را در اذان می شنید ، با خشم می گفت: آنقدر تلاش خواهم کرد که این نام را براندازم.دستور داده بود که برمنابر علی علیه السلام را دشنام دهند ولعن کنند.

بارها به ابوذر غفاری که از اصحاب برجسته پیامبر بود ، توهین کرد. پسر میمون باز شراب خوارش را به خلافت بعد از خودش گماشت. با این همه فساد افکار عمومی را به نفع خود جهت دهی کرده بود(البته در شام)

عمروعاص

چند نفر مدعی بودند که پدر اویند.منافقانه خود را در صف مسلمانان قرار می داد در حالیکه بهیچ عنوان اسلام نیاورد. نام او در فتنه هایی همچون صفین به عنوان کینه توزترین انسان نسبت به حضرت حیدر علیه السلام و یک شخص مکار و حیله گر به ثبت رسیده است.

مغیره بن شعبه

در سفری با چند نفر همراه شد . از خواب آنها سوء استفاده کرد و همه آن سیزده نفر را کشت و بهمراه اموالشان به مدینه آمد و اظهار دین داری و اسلام کرد. این اسلام آوردن برای حفظ جانش بود. از جمله کسانی بود که در حمله به خانه حضرت زهرا علیها سلام و صدمه زدن به این پاره تن رسول الله شرکت داشت.

زیاد ابن ابیه

ابوسفیان با مادر زیاد رابطه نامشروع داشت. مدتها معلوم نبود که پدرش کیست.بالاخره معاویه ادعا کرد که او برادر من است لذا از نسب ابوسفیان شناخته شد. فرزند ناپاک او عبیدالله هم حادثه کربلا را آفرید.


اینها افرادی بودند که زعامت جامعه اسلامی را در دست داشتند

معاویه در نماز جمعه دستور داده بودکه برسر تمام منابر علی علیه السلام را لعن کنند.83سال این رویه ادامه داشت تا اینکه عمروبن عبدالعزیز روی کار آمد و این کار را منع کرد.

معاویه، زیاد را فرماندار کوفه قرار داده بود. اوهم یاران حضرت را بخوبی می شناخت و هرجا آنان را می یافت می کشت و به دار می آویخت.

نام اصحاب حضرت را از دفتر حقوق حذف کرده بود . شهادت ایشان را در محکمه ها نمی پذیرفت.فشار اقتصادی زیادی بر آنان وارد کرده بود.

مغیره از مهمترین مهره های برسرکار آمدن نااهلان اموی بود.امام علی علیه السلام درباره او به عمار یاسر فرموده بود : او از دین همان مقدار را می چسبد که دنیایش را تأمین کند.

حجربن عدی و مغیره

به همان اندازه که حجر دلداده حضرت بود مغیره نسبت به امام کینه داشت  و ...

همیشه امام را لعن میکرد.

در سال 41 ه ق پس از قرارداد صلح امام حسن علیه السلام ، معاویه وقتی به نُخیله رسید در نزدیکی کوفه پس از نماز آشکارا اعلام کرد که تمام مواد صلحنامه زیر پای من است. و مغیره را به امارت کوفه گماشت.

حجر از این مسئله بسیار ناراحت بود . بالحنی اعتراض آمیز به امام حسن علیه السلام عرض کرد: کاش همه مرده بودیم و ....که ما ناخرسند برگردیم و دشمن خوشحال و پیروز.امام حسین علیه السلام اشاره ای به اوکرد تا ساکت شد.امام حسن علیه السلام فرمود: همه مثل تونیستند و مثل تو آمادگی جهاد وشهادت ندارند.صلح من برای حفظ شماها بود.

حجر نزد سیدالشهدا رفت. میخواست ایشان را به قیام تحریک کند، که ایشان فرمودند : ما عهد و پیمان بسته ایم ، هیچ راهی برای پیمان شکنی نیست.

معاویه که مغیره را در کوفه گماشته بود اورا به بدگویی علی علیه السلام امر کرده بود و اوهم در این مدت هفت سال و چند ماه که آنجا بود این کار را اعمال کرد.

حجر در تمام فرصتهایی که مناسب می دانست مردم را علیه مغیره می شوراند . مغیره هم اورا تهدید می کرد اما نمی خواست که دستانش را به خون حجر آغشته کند.

حجر به دلایل مختلف و خلاف شرع مغیره مانند:تقسیم ناعادلانه بیت المال ، لعن علی علیه السلام، کشتن انسانهای بی گناه، شهوترانی، و دگرگون کردن احکام الهی ، این حکومت را مشروع نمی دانست.هرگاه حجر و یارانش لعن حضرت را میشنیدند برمیخاستند و لعن ها را به خودآنان بازمیگرداندند.مغیره روز جمعه برای ناسزاگفتن به امام بالای منبر رفت . حجر و اطرافیان اورا سنگباران کردند. فوری از منبر پایین آمد.پنج هزار درهم برای حجر بعنوان حق السکوت فرستاد، او فکر کرده بود که اعتقادات حجر فروشی هستند.

روزی مغیره بالای منبر به علی علیه السلام ویارانش دشنام داد . حجر حاضر بود با صدای بلند به اعتراض علیه مغیره برخواست. ابن اثیر می گوید بیش از دو سوم حاضرین جلسه بلند شدند و از حجر طرفداری کردند و به مغیره گفتند این حرفها به درد ما نمی خورد بگو جیره وسهم ما که قطع شده است را پرداخت کنند.

عده ای به مغیره پیشنهاد کردند که با حجر کاری نداشته باش.مغیره گفت من حجر را به همین شکل (سرکوب)نابود می کنم.نمی خواهم در آخر عمر خودم و نیکانم را به کشتن دهم تا حجر و یارانش لقب شهید به خود بگیرند.بعد از من کسی خواهد آمد و حجر فکر می کند که اوهم شبیه من عمل خواهد کرد لذا به تندروی هایش عمل می کند و آن امیر اورا به بدترین وجه خواهد کشت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۸ ، ۱۲:۱۰
دوشنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۸، ۱۲:۰۷ ب.ظ

امام حسن مجتبی علیه السلام(بخش پنجم)

ماجرای صلح و کناره گیری امام از حکومت

(مطالعه این بخش بدون مطالعه بخشهای قبلی جوابگوی تمام سوالات در این موضوع نیست!!)

امام زمانیکه بی وفایی یاران و عدم پایداری شان را در مقابل با دشمن دید به ایراد سخنرانی پرداختند و در آن متذکر شدند که غصه ی من برای خودم نیست زیرا من در تنهایی هم می توانم خدایم را عبادت کنم ، بلکه نگرانی من برای فرزندان شماست که در آینده از حقشان باز داشته میشوند و غلامان دربار بچه های معاویه و بازیچه آنان خواهند شد.


امام در سخنرانی دیگری فرمودند:

خواری یا کمی افراد مارا از جنگ با مردم شام منصرف نکرد ؛ بلکه مخلوط شدن دوست و دشمن در سپاه ما سبب کناره گیری ما از مبارزه شده است. زمانی ما حاضر به مبارزه بودیم که دینتان بر دنیایتان مقدم بود اما اکنون دنیایتان بر دینتان سیطره یافته است.

سپس امام پیشنهاد معاویه مبنی بر صلح را برای سپاهیان خود متذکر شدند و از همه نظرشان را خواستند ؛  ناگهان فریاد جمع بلند شد: فنادی القوم بأجمعهم : بل البقیه و الحیاه ( همگی فریاد زدند : ما طالب زندگی و حیات هستیم.)


مفاد صلحنامه

توجه: در این صلح هیچ امتیازی به معاویه داده نشده است بلکه حقانیت اما را اثبات می کند.

- معاویه باید بر مبنای کتاب و سنت پیغمبر و سیره خلفای شایسته عمل کند.

- پس از معاویه حکومت متعلق به حسن علیه السلام است و پس از او هم متعلق به حسین علیه السلام است و معاویه حق ندارد کسی را بعنوان جانشین انتخاب کند.

- باید سب و لعن علی علیه السلام از منابر حذف و بجای آن حضرت را به نیکی یاد کنند.

- همه مردم از همه طوائف در تمام سرزمین حکومت باید در امنیت باشند. کسی نباید بر یاران علی سختگیری کند و صدمه ای وارد سازد.

- معاویه حق ندارد خود را امیرالمومنین بداند.


امام تمام این شرائط را قرار داد و شخصی آنها را نوشت و برای معاویه فرستاد. معاویه آنرا مهر کرد و با سوگندهای شدید مبنی بر پذیرش این متن، جواب را برای حضرت علیه السلام ارسال کرد.

عده ای هم قائلند که معاویه کاغذ سفیدی را امضا کرد و برای امام فرستاد تا هرچه می خواهد شرط کند این قرار داد در نیمه جمادی الاولی سال 41 هجری به امضا رسیده است


علل آتش بس و کناره گیری

حضرت علیه السلام در روایتی به ابی سعید عقیصا فرمود : علت صلح من با معاویه همان علت صلح رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم است با بنی ضمره و بنی اشجع و اهل مکه است...همانگونه که خضر در اعمال خود مصالحی میدید که موسی علیهما السلام نمیدید ، من هم در این امر مصالحی می دیدم که شما نمی بینید.


امام حسن مجتبی علیه السلام هنگامیکه در مدائن بستری بود (بواسطه ضربتی که جراح بن سنان در ساباط به حضرت زده بود )جملات درد باری دارند:

به خدا! معاویه را برای خودم بهتر از اینان می دانم !!! که خیال میکنند شیعه من هستند ، نقشه قتل مرا می کشند ، اثاثیه مرا غارت کرده و مالم را می برند . به خدا سوگند! اگر از معاویه پیمانی بگیرم که خونم را حفظ کنم و در میان خاندانم در امان باشم ، بهتر است از اینکه مرا بکشند و خانواده و خاندانم تباه گردند . به خدا سوگند اگر به معاویه بجنگم هم اینان که ادعای شیعه گری مرا می کنند گردنم را گرفته و تسلیم معاویه خواهند کرد. (وای از غربت حضرت...)


روایات بسیاری در این مورد از خود حضرت ذکر شده که تنها به نکات اصلی آنها اشاره میشود:

- دیدم که جلوگیری از خون ریزی بهتر است و منظوری از این کار جز خیرخواهی و بقای شما ندارم.

- بخاطر رضای خدا و حفظ خون مسلمانان.

- وعده های من برای خاموش کردن آتش جنگ و قطع فتنه بود.

- من مصلحتی می بینم که شما نمی بینید.


بابررسی کلمات حضرت می توان دریافت که ایشان بواسطه علل زیادی آتش بس اعلام کردند که برخی از آنها عبارتند از :

وظیفه الهی : إن الأئمه لم یفعلوا شیئا الا بعهد من الله عزوجل و امر منه لا یتجاوزونه

سستی و تزلزل یاران : یزعمون أنهم لی شیعه ابتغوا قتلی و انتهبوا ثقلی و اخذوا مالی ...   و قد اصبحتم الان و دنیاکم امام دینکم...

جلوگیری از خون ریزی بی ثمر :فترکته لصلاح الامه و حقن دمائها.....فترکتها ابتغاء وجه الله و حقن دماء المسلمین..

افشا و خنثی کردن فریب دشمن : که در مقالات محققانه مرحوم کاشف الغطاء و مرحوم شرف الدین که بخاطر تفصیل ذکر نشد تحلیل شده است.(انشاءالله در آینده خواهدآمد)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۸ ، ۱۲:۰۷