گروه فرهنگی تبلیغی فاطمیون

حوزه علمیه قم

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حجر بن عدی بن حاتم» ثبت شده است

دوشنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۸، ۱۲:۱۱ ب.ظ

حجربن عدی الکندی 2

حجر بن عدی و زیاد

در سال 51ه ق مغیره از دنیا رفت . زیاد که والی بصره بود ، امارت کوفه را هم عهده دار شد.شش ماه از سال در کوفه بود وشش ماه دیگر را در بصره.حجر و زیاد باهم دوست بودند . در روزهای اول امارتش سخنرانی تهدید آمیزی علیه مخالفانش کرد که خطابش با حجر بود.

روزی حجر را دعوت کرد به اوگفت از رفتار تو با مغیره باخبرم . اوتورا تحمل می کرد اما من مثل اونیستم در خانه ات بنشین و مراقب زبانت باش.میدانی که دورانی دوستدار علی علیه السلام بودم اما اکنون دوستدار معاویه هستم.مبادا کاری کنی که دستم را به خونت بیالایم.

تصمیم گرفت که به بصره برگردد.«عمروبن حریث» را به جانشینی انتخاب کرد.به حجر هم پیشنهاد کرد که با او به بصره برود . این پیشنهاد بخاطر ترس زیاد از شورشهای حجر بود.حجر دعوتش را رد کرد و گفت بیمارم زیادهم گفت درست است تو بیماری دین،داری، بیماری دل بیماری عقل.اگر خبر ناخوشایندی از توبشنوم توراخواهم کشت.اورفت اما نبض کوفه در دست حجر بود.

کار بجایی رسیدکه والی کوفه در حال سخنرانی بود که ...

مردم کوفه شروع کردند به پرتاب سنگریزه بطرف عمروبن حریث . او به قصر رفت و درها را بست و به زیاد نامه نوشت که اگر کوفه را میخواهی کاری کن.

آنقدر شیعیان با حجر در ارتباط بودند که آشکارا معاویه رابدگویی می کردند.

زیاد قصد ازمیان برداشتن حجر را کرد . حجر هم خود را برای حوادث بعدی آماده کرد.زیاد به کوفه آمد و کسانی که به عمروبن حریث سنگ پرتاب کردند را شناسایی وانگشتان دستشان را قطع کرد.زیاد منتظر فرصت بود که با حجر هم برخورد شدیدی داشته باشد.روزی بالای منبر از لفظ امیرالمومنین برای معاویه استفاده کرد.حجر برخاست وباصدای بلند گفت تو دروغ میگویی.این ماجرا چند مرتبه تکرار شد. دریکی از دفعات حجر مشتی سنگریزه برداشت و بسمت زیاد پرتاب کرد . زیاد به قصر رفت و سوارانی را برای دستگیری حجر فرستاد اما یاران حجر مقاومت کردند . زیاد به معاویه نامه نوشت.

یکبار زیاد خطبه های نماز جمعه را بیش از حدمعمول طول داد . حجر دو مرتبه با گفتن«الصلاه ، الصلاه» اشاره کرد که وقت نماز می گذرد.وقتی زیاد اعتنا نکرد ، حجر خودش به نماز ایستاد و عده ی زیادی هم به او اقتدا کردند.زیاد هم آمد نماز خواند.

هربار که زیاد بالای منبر حرف می زد حجر و طرفدارانش در گوشه ای از مسجد حرفهای مخالفت آمیز می زدند . زیاد در یکی از دفعات خطاب به بزرگان قبایل گفت: هر کس برود افرادی که از قبیله ی خودش است از دور حجر دور کند تا صداقتش در طرفداری از من ثابت شود.اینچنین کردند و دور حجر خالی شد.زیاد به ماموران دستور داد که حجر را بگیرند اما اطرافیانش اورا از مسجد خارج کردند . حجر آن شب را در طایفه«اَزد»سپری کرد. از آن پس حجر مخفی بود.

محمدبن اشعث از بزرگان کوفه بود. زیاد اورا تهدید کرد که اگر حجر را نزد من نیاوری تو را خواهم کشت . او نمی خواست بپذیرد . غمگین از قصر بیرون رفت . جریر بن عبدالله را دید . ماجرا را نقل کرد.جریر گفت خودم این کار را می کنم زیاد هم مطلع شد و قبول کرد و سه روز مهلت داد. جریر توانست حجر را متقاعد کند که با ده تن از یاران خود نزد زیاد بروند .حجر به این شرط پذیرفت که آنها را پیش معاویه بفرستد.

زیاد که پیمان بسته بود که حجر را نکشد اورا زندانی کرد و در روزهای بعد توانست دوازده نفر دیگر از یاران اورا دستگیر کند.استشهادی علیه آنها مبنی بر اغتشاش و آشوب و ناسزاگفتن به خلیفه و کافرشدن به خدا و تفرقه بین مسلمانان و... تنظیم کرد و سران کوفه را واداشت که آن را امضا کنند . زیاد زندانیانی که در غل و زنجیر بودند را بهمراه صدنفر از سربازانش شبانه به سمت معاویه که در شام بود فرستاد.

دختران حجر سر راه پدر گریان بودند که حجر سعی در آرام کردنشان داشت.او می گفت : خوراک وپوشاکتان باخداست . تقوا داشته باشید.

حجر بن عدی ،‌شریک بن شدّاد ، صیفی بن فسیل ، قبیصه بن ضُبیعه،‌محرزبن شهاب ،‌کدام بن حیان، عبدالرحمان بن حسان ، ارقم بن عبدالله ، کریم بن عفیف ، عاصم بن عوف ، ورقاءبن سُمَی و عبدالله بن حَویّه،(بنابر نقلی همّام فرزند حجر)‌اسامی کسانی است که به دستور معاویه دستگیر شدند و به سوی دمشق می رفتند.در مرج العذرا در زندانی بازداشت شدند تا حکم معاویه صادر شود.

زیاد، عتبه بن اخنس و سعدبن نمران را با این جمع اضافه کرد.


نامه زیاد همراه استشهاد محلی علیه حجر و یارانش به دست معاویه رسید.معاویه از پیامدهای کشتن ایشان بیمناک بود و این بخاطر سابقه درخشان حجر و یارانش بود.

عوام بواسطه تبلیغات معاویه قائل به کشتن ایشان بودند اما برخی افراد سرشناس رای به عفو حجر ویارانش می دادند.


مشورت با شیطان

اما تحریکات زیاد راه تردید معاویه را بست.پیکی که نامه زیاد را از کوفه به دمشق برای معاویه می برد در مرج العذرا، حجر و یارانش را از محتویات نامه باخبر کرد.لذا آخرین وصایایشان را شنید.

حجر بن عدی فرمود: ما عهد شکنی نکرده ایم آن نامه را بدخواهان تنظیم کرده اند.وقتی نامه بدست معاویه رسید گفت : زیاد از حجر راستگوتر است.

معاویه در جلسه ای به امور حجر و یارانش رسیدگی می کرد . برخی از حضار نسبت به اقوام خود وساطت می کردند که منجر به آزادی شش نفر از آنان شد.مالک بن هبیره هم درخواست کرد که پسر عمویم حجر را هم بخاطر من ببخش.معاویه گفت:او سرکرده گروه است و اگر رهایش کنم دوباره آشوب می کند.


شهادتگاه

وقتی حجر فهمید که مرج العذرا محل شهادت آنها خواهد بود ضمن تکبیر و یاد خدا گفت:

من اولین مسلمانی بودم که در این منطقه تکبیر گفتم و خدارا یاد کردم ،‌اینک دست بسته و اسیر مرا به این جا آوردند.

این نشان از کینه معاویه نسبت به اسلام بود.هدبه بن فیاض یکی از جلادانی بود که معاویه برای قتل حجر و یارانش به مرج العذرا فرستاد.او نزد حجر آمد و همراه با توهین به او گفت:باید از کفر خود برگردید و از علی علیه السلام بیزاری بجویید!!حجر و همراهانش گفتند: صبر بر تیزی شمشیر ، برایمان آسان تر از چیزی است که ما را به آن می خوانید. رفتن به دیدار خدا و پیامبر و علی برایمان محبوبتر از ورود به دوزخ است.

لذا قبرهایشان را حفر کردند و کفن به تنشان پوشاندند.حجر گفت:مثل اینکه کافریم ، مارامی کشند و مثل اینکه مسلمانیم ما را کفن می کنند.

یک شب را به مناجات گذراندند.زمان عروج فرارسیده بود.درآن لحظه حجرگفت رسول الله به من فرمود:ای حجر در راه محبت علی علیه السلام با شکنجه کشته می شوی ، وقتی سرت به زمین برسد از زیر آن چشمه ای می جوشد و سرت را شستشو می دهد.

همه مشتاق پرواز بودند. تااینکه نوبت به خود حجر رسید.


ولایت امیرالمومنین علیه السلام

طبق برخی نقل ها همّام فرزند حجر نیز همراه آنان بود.حجر از اینکه فرزندش نتواند جان دادن پدرش را ببیند و از اعتقاداتش فاصله بگیرد از جلاد خواست که اگر به کشتن او هم مأموریت داری اورا زودتر از من بکش . جلاد از این کارش پرسیدو حجر جواب داد: ترسیدم وقتی شمشیر را برگردن من ببیند وحشت کند و دست از ولای امیرالمومنین علیه السلام بردارد و در نتیجه در روز قیامت من و او در بهشت که خداوند به صابران وعده داده است همراه هم نباشیم.

سرمطهر آن نوجوان در برابر نگاههای پدر بر زمین چرخید و کنار پیکر خونینش قرارگرفت.حجر خطاب به فرزندش فرمود:خداوند روسفیدت گرداند که مرا نزد پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم روسفید ساختی.

حجر در آستانه شهادت دورکعت نماز خواند. بعد از اتمام نماز اطرافیان به او گفتند : خیلی نمازت را طولانی کردی!نکنداز مرگ می ترسی؟حجر گفت:اگر هم بترسم رواست ، شمشیری آخته می بینم و کفنی گسترده و قبری کنده شده.اما باور کنید که این کوتاه ترین نمازی بود که من تاکنون خواندم!


وصیت

سپس به آنها گفت:مرا با همین بند و زنجیر بکشیدو خونهایم را مشویید ،‌می خواهم معاویه را در قیامت با این حال دیدار کنم.

شهادت حجر در سال 51 ه ق



بازتاب شهادت

عده ای از این بابت به معاویه تبریک گفتند که یکی از سرسخت ترین مخالفانت از سر راه برداشته شده است.اما معاویه گفت: اگر من در میان یارانم چند نفر همچون حجر داشتم دامنه حکومت امویان را تا همه جای دنیا می گستراندم...روز من با حجر بسی طولانی خواهد بود.


انفعال مختار از این جریان

زیاد هم در کوفه دستور داد خانه حجر را ویران کردند.مختار هم که در کوفه قیام کرده بود.او دستور داد خانه محمد بن اشعث (ازعوامل تحویل دهنده حجر به زیاد) را ویران کردند و از خشت و گل آن خانه حجر را بازسازی کردند.


برخورد عایشه با معاویه

هیچکس نمی توانست حسرت و ناراحتی خود را نسبت به این جریان مخفی نگه دارند، حتی خود امویان ؛‌ عایشه هم از این کار معاویه انتقاد کرد.در سفر معاویه به مدینه پس از حج ،‌عایشه اجازه ملاقات به وی نداد. به دو علت : یکی کشتن برادرش محمد بن ابی بکر و دیگر کشته شدن حجر.عایشه حدیثی از پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم نقل کرد: گروهی در مرج العذرا کشته می شوند که خداوند و آسمانیان به نفع آنان خشمگین می شوند.


سیــــدالشــــــهداعلیه السلام و معاویه علیه الهاویه

شهادت وی بر امام حسین علیه السلام نیز بسیار تلخ و گران بود.مروان بن حکم از رفت و آمد عده ای از طرفداران حجر با سیدالشهدا علیه السلام ناراحت بود ، لذا معاویه را باخبر کرد.اوهم این افعال را مخالف پیمانی که با امام مجتبی علیه السلام بسته بود می دانست. اعتراض خود را همراه نامه ای به ابی عبدالله علیه السلام رساند.حضرت هم در جواب فرمود:آیا تو قاتل حجر و یاران پارسا و عابد او نبودی؟آنان که با بدعت ها سرناسازگاری داشتند و امر به معروف و نهی از منکر می کردند و تو آنان را از روی ستم و تجاوز کشتی ، پس از آنکه به آنان امان داده بودی و این از روی گستاخی بر خدا و سبک شمردن عهد و پیمان بود...

در سالی معاویه پس از حج به ملاقات با سیدالشهدا علیه السلام در مدینه رفت و عرض کرد می دانید با حجر و یارانش چه کردیم ؟ و از روی استهزاء گفت:آنان را کشتیم و کفن کردیم و بر آنان نماز خواندیم و به خاک سپردیم.

حضرت علیه السلام خنده ای کردند و فرمودند:ای معاویه ! آنان روز قیامت با تو به دشمنی برمیخیزند. ولی ... ما اگر پیروان تو را می کشتیم ، نه کفن می کردیم ، نه بر آنان نماز می خواندیم  و نه به خاک می سپردیم.(یعنی آنان را مسلمان نمی دانیم.)

 بعون الله تمت

با تلخیص و تصرف از کتاب اسوه ها تألیف جواد محدثی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۸ ، ۱۲:۱۱
دوشنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۸، ۱۲:۱۰ ب.ظ

حجر بن عدی الکندی

مقبره شهید حجربن عدی بهمراه شش تن ازیاران و فرزندش در شمال شرقی دمشق . سوریه


حُجر بن عَدی الکِنِدی

القاب: راهب آل محمد، حجر الخیر

کِنده نام یکی از قبایل کوفه بوده، و بدلیل نسبت داشتن حجر با ایشان اورا کِندی نامیده اند.

پیش از اسلام به دنیا آمده اما در سالهای آخر عمر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم توفیق مسلمان شدن یافت.

پیش از خلافت امیرالمومنین علیه السلام

در زمان خلیفه دوم در جنگ قادسیه، فاتح «مَرجُ العَذرا» (منطقه ای در شمال شرقی دمشق) بود . حجر و یارانش در همان منطقه به شهادت رسیدند.

از سوی امیرالمومنین علی علیه السلام، به فرماندهی سپاه در جنگهای جمل و صفین انتخاب شد.

حاضر شد که پسرش پیش از خودش شهید شود ، تامبادا با دیدن تیغ جلاد بالای سر پدرش ، سست شودو دست از ولای علی علیه السلام بردارد.

تمام فرمایشات رسول الله را باتمام وجود عملی می کرد اما ...


2

فتنه های معاویهمقبره حجر بهمراه شش تن از یاران وفرزندش در شمال شرقی دمشق

پس از سرکوب فتنه خوارج، معاویه دائما در حال شایعه پراکنی و تفرقه افکنی ، شبیخون و غارت و ... بود تا با این کار ارکان حکومت علوی را سست کند.

سال 39 ه ق ضحاک بن قیس بهمراه 3000 نفر از طرف معاویه ملعون مأمور شده بود از جنوب «واقصه» بگذرد و هرگروهی که داعیه محبت و طرفداری از علی علیه السلام را دارد ، از میان بردارد.تابه منطقه قُطقُطانه رسیدند. حضرت علی علیه السلام در جمع مردم کوفه به سخنرانی پرداخت و آنان را برای سرکوب این شبیخون ها دعوت کرد.اما با پاسخ بسیار سردی روبرو شد.حجر بن عدی برخاست و آمادگی خود و شوق شهادتی که در دلش بود را ابراز کرد و از امام خواست که عده ای را با او همراه کند. امام اورا ستایش کرد و فرمود : یقین دارم تو از مردان شهادت طلبی. 4000 نفر را با حجر برای مقابله با ضحاک فرستاد. نوزده نفر از سربازان ضحاک و دو نفر از یاران حجر کشته شدند. حجر بن عدی در آن سرزمین دو شبانه روز با مهاجمان جنگید. با تاریکی شب دوم ضحاک و سربازانش منطقه را ترک کرده و پا به فرار گذاشتند.

شهادت امیرالمومنین علی علیه السلام

در شب شهادت علی علیه السلام حجر در مسجد خوابیده بود . شنید که اشغث به ابن ملجم می گوید : زود باش بجُنب. والا روشنی صبح تورا رسوا می کند. حجر احساس خطر کرد به سمت ....


معاویه در نماز جمعه دستور داده بودکه برسر تمام منابر علی علیه السلام را لعن کنند.83سال این رویه ادامه داشت تا اینکه عمروبن عبدالعزیز روی کار آمد و این کار را منع کرد.

معاویه، زیاد را فرماندار کوفه قرار داده بود. اوهم یاران حضرت را بخوبی می شناخت و هرجا آنان را می یافت می کشت و به دار می آویخت.

نام اصحاب حضرت را از دفتر حقوق حذف کرده بود . شهادت ایشان را در محکمه ها نمی پذیرفت.فشار اقتصادی زیادی بر آنان وارد کرده بود.

مغیره از مهمترین مهره های برسرکار آمدن نااهلان اموی بود.امام علی علیه السلام درباره او به عمار یاسر فرموده بود : او از دین همان مقدار را می چسبد که دنیایش را تأمین کند.

حجربن عدی و مغیره

به همان اندازه که حجر دلداده حضرت بود مغیره نسبت به امام کینه داشت  و ...


چون در عراق زندگی می کرد ، اطلاع چندانی از حوادث مدینه نداشت . اگرچه در برابر حق و باطل هیچگاه بی تفاوت نبود.

وقتی ابوذر غفاری به «ربذه» تبعید شد و درآنجا غریبانه به شهادت رسید ، حجر بن عدی و مالک اشتر شاهد شهادتش بودند و بر پیکرمطهرش نماز بجا آوردند.

اشتباهات و خلاف کاری های عثمان اجازه سکوت حجر نداد ، لذا به اتفاق یازده نفر دیگر از سران مطرح کوفه نامه ای اعتراض آمیز به عثمان نوشت.

هیچگاه در جانبداری از حق کوتاه نمی آمد و بی پروا مواضع خویش را اعلام می کرد.

او از راویان معتبر احادیث به حساب می آید و این نقش حجر در فرهنگ دینی را نشان می دهد. حجر از هیچکس غیر از حضرت امیرالمومنین علیه السلام نقل روایت نمی کرد. در جنگ همراه با رجزهایش علی علیه السلام را وصی حقیقی پیامبر خواند.

در جمل

در دوران خلافت علی علیه السلام همراه با واقعه و فتنه جمل ، حضرت نامه ای به اهل کوفه نوشت و مردم را به یاری فراخواند. حجر از کسانی بود که مردم را به این کار دعوت کرد و خودش پیشتاز این راه شد.

در حادثه صفین و نهروان

ماه ذی الحجه بود که این جنگ رخ داد.در این جنگ حضرت ابوتراب علیه السلام عده ای از رزم آوران را به جنگ می فرستاد اما مراقب بودند که یاران از مرز اخلاق خارج نشوند. حجر بن عدی و عمرو بن حَمِق ، شامیان را لعنت می کردند . حضرت پیغام دادند که مگر نه اینکه ما برحقیم وآنها باطل؟ دوست ندارم که شما ناسزاگو و فحاش باشید.بهتر است که زشت کاریهایشان را بازگو نمایید و خواستگار هدایت و اصلاح ایشان باشید. درجواب گفتند : ما پند تورا می پذیریم. حجر در ادامه، علاقه وافر خود و قبیله اش را خدمت حضرت عرضه داشت و ازاین رو امام علیه السلام فرماندهی قبیله «کنده» را به حجر واگذار کرد.

در یکی از صحنه های جنگ صفین ، حجر با پسرعموی خود که اوهم حجر نام داشت و در سپاه معاویه بود روبرو شد . حجر ی که در سپاه معاویه بود به «حجر الشر» معروف بود. در این نبرد حجرالشر کشته شد و امیرالمومنین علیه السلام خدا را بواسطه هلاکت او شکر کرد.

در نتیجه صفین با حکمیت شوم که آمیخته با مکر وفریب بود تمام شد. اوضاع همچنان ملتهب بود لذا امام مردم کوفه را دوباره به جنگ با شامیان فراخواند. حجر از کسانی بود که آمادگی خودرا به صورت مکتوب به حضرت تسلیم کرد.

اینجا بود که فتنه ی جدید به نام خوارج نهروان سر برداشت.رشادتهای امیرالمومنین و یاران باوفایش امثال حجر، اجازه به قدرت رسیدن خوارج را به آنها نداد....

2

فتنه های معاویهمقبره حجر بهمراه شش تن از یاران وفرزندش در شمال شرقی دمشق

پس از سرکوب فتنه خوارج، معاویه دائما در حال شایعه پراکنی و تفرقه افکنی ، شبیخون و غارت و ... بود تا با این کار ارکان حکومت علوی را سست کند.

سال 39 ه ق ضحاک بن قیس بهمراه 3000 نفر از طرف معاویه ملعون مأمور شده بود از جنوب «واقصه» بگذرد و هرگروهی که داعیه محبت و طرفداری از علی علیه السلام را دارد ، از میان بردارد.تابه منطقه قُطقُطانه رسیدند. حضرت علی علیه السلام در جمع مردم کوفه به سخنرانی پرداخت و آنان را برای سرکوب این شبیخون ها دعوت کرد.اما با پاسخ بسیار سردی روبرو شد.حجر بن عدی برخاست و آمادگی خود و شوق شهادتی که در دلش بود را ابراز کرد و از امام خواست که عده ای را با او همراه کند. امام اورا ستایش کرد و فرمود : یقین دارم تو از مردان شهادت طلبی. 4000 نفر را با حجر برای مقابله با ضحاک فرستاد. نوزده نفر از سربازان ضحاک و دو نفر از یاران حجر کشته شدند. حجر بن عدی در آن سرزمین دو شبانه روز با مهاجمان جنگید. با تاریکی شب دوم ضحاک و سربازانش منطقه را ترک کرده و پا به فرار گذاشتند.

شهادت امیرالمومنین علی علیه السلام

در شب شهادت علی علیه السلام حجر در مسجد خوابیده بود . شنید که اشغث به ابن ملجم می گوید : زود باش بجُنب. والا روشنی صبح تورا رسوا می کند. حجر احساس خطر کرد به سمت ....


خانه امام رفت تا ایشان را از ماجرا باخبر کند. اما بطور اتفاقی امام از راه دیگری قصد مسجد کرده بودند . وقتی حجر به مسجد رسیدکه کار از کار گذشته بود همه می گفتند که علی کشته شد.

امام برای او دعا کرده بود که شهید شود اما اکنون می دید که پیشوایش در خون خود غلتان است.

درروز بیستم رمضان ، درحالیکه امام ضربت خورده بودند و مردم دسته دسته برای عیادت می آمدند، حجر هم وارد خانه حضرت شد. احساس خودرا در قالب چند بیت شعر بیان کرد. وقتی نگاه امام به او افتاد از او پرسید: اگر تورا به برائت از من وادار کنند چگونه خواهی بود؟ حجر در جواب عرض کرد: به خدا قسم یاعلی اگر باشمشیر قطعه قطعه ام کنند و در آتشم بسوزانند ،برایم بهتر است از آنکه از تو بیزاری بجویم.حضرت فرمودند اگر تورا مجبور به لعن من کردند لعن کن اما برائت مجوی . خدا برهرنیکی توفیقت دهد. خدا تورا ازجانب خاندان پیامبر پاداش نیک دهد.

روزگار تاریک

ارزش جهاد مقدس حجر ویارانش در دانستن اوضاع و احوال آن زمان است.

بدبختی جامعه اسلامی روزی بود که حکومت اسلامی به دست کسانی همچون معاویه، عمروعاص، مغیره و زیاد لعنت الله علیهم اجمعین بود.کسانیکه باقرآن واسلام هیچ سنخیتی نداشتند. مردم هم از روی ترس یا طمع، دین فروشی میکردند. در این شرایط حجربن عدی، میثم تمار، رُشَید هَجَری و عمرو بن حَمِق در مقابل این حکومت ایستاده بودند و با مجاهدات بیدارگرانه زمینه قیام سیدالشهدا را رقم زدند.

معاویه بن ابی سفیان

مادرش هند،‌همسر ابوسفیان، زن بدکاره بود که معاویه را از راه حرام به دنیا آورد. هنگامیکه معاویه نام رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم را در اذان می شنید ، با خشم می گفت: آنقدر تلاش خواهم کرد که این نام را براندازم.دستور داده بود که برمنابر علی علیه السلام را دشنام دهند ولعن کنند.

بارها به ابوذر غفاری که از اصحاب برجسته پیامبر بود ، توهین کرد. پسر میمون باز شراب خوارش را به خلافت بعد از خودش گماشت. با این همه فساد افکار عمومی را به نفع خود جهت دهی کرده بود(البته در شام)

عمروعاص

چند نفر مدعی بودند که پدر اویند.منافقانه خود را در صف مسلمانان قرار می داد در حالیکه بهیچ عنوان اسلام نیاورد. نام او در فتنه هایی همچون صفین به عنوان کینه توزترین انسان نسبت به حضرت حیدر علیه السلام و یک شخص مکار و حیله گر به ثبت رسیده است.

مغیره بن شعبه

در سفری با چند نفر همراه شد . از خواب آنها سوء استفاده کرد و همه آن سیزده نفر را کشت و بهمراه اموالشان به مدینه آمد و اظهار دین داری و اسلام کرد. این اسلام آوردن برای حفظ جانش بود. از جمله کسانی بود که در حمله به خانه حضرت زهرا علیها سلام و صدمه زدن به این پاره تن رسول الله شرکت داشت.

زیاد ابن ابیه

ابوسفیان با مادر زیاد رابطه نامشروع داشت. مدتها معلوم نبود که پدرش کیست.بالاخره معاویه ادعا کرد که او برادر من است لذا از نسب ابوسفیان شناخته شد. فرزند ناپاک او عبیدالله هم حادثه کربلا را آفرید.


اینها افرادی بودند که زعامت جامعه اسلامی را در دست داشتند

معاویه در نماز جمعه دستور داده بودکه برسر تمام منابر علی علیه السلام را لعن کنند.83سال این رویه ادامه داشت تا اینکه عمروبن عبدالعزیز روی کار آمد و این کار را منع کرد.

معاویه، زیاد را فرماندار کوفه قرار داده بود. اوهم یاران حضرت را بخوبی می شناخت و هرجا آنان را می یافت می کشت و به دار می آویخت.

نام اصحاب حضرت را از دفتر حقوق حذف کرده بود . شهادت ایشان را در محکمه ها نمی پذیرفت.فشار اقتصادی زیادی بر آنان وارد کرده بود.

مغیره از مهمترین مهره های برسرکار آمدن نااهلان اموی بود.امام علی علیه السلام درباره او به عمار یاسر فرموده بود : او از دین همان مقدار را می چسبد که دنیایش را تأمین کند.

حجربن عدی و مغیره

به همان اندازه که حجر دلداده حضرت بود مغیره نسبت به امام کینه داشت  و ...

همیشه امام را لعن میکرد.

در سال 41 ه ق پس از قرارداد صلح امام حسن علیه السلام ، معاویه وقتی به نُخیله رسید در نزدیکی کوفه پس از نماز آشکارا اعلام کرد که تمام مواد صلحنامه زیر پای من است. و مغیره را به امارت کوفه گماشت.

حجر از این مسئله بسیار ناراحت بود . بالحنی اعتراض آمیز به امام حسن علیه السلام عرض کرد: کاش همه مرده بودیم و ....که ما ناخرسند برگردیم و دشمن خوشحال و پیروز.امام حسین علیه السلام اشاره ای به اوکرد تا ساکت شد.امام حسن علیه السلام فرمود: همه مثل تونیستند و مثل تو آمادگی جهاد وشهادت ندارند.صلح من برای حفظ شماها بود.

حجر نزد سیدالشهدا رفت. میخواست ایشان را به قیام تحریک کند، که ایشان فرمودند : ما عهد و پیمان بسته ایم ، هیچ راهی برای پیمان شکنی نیست.

معاویه که مغیره را در کوفه گماشته بود اورا به بدگویی علی علیه السلام امر کرده بود و اوهم در این مدت هفت سال و چند ماه که آنجا بود این کار را اعمال کرد.

حجر در تمام فرصتهایی که مناسب می دانست مردم را علیه مغیره می شوراند . مغیره هم اورا تهدید می کرد اما نمی خواست که دستانش را به خون حجر آغشته کند.

حجر به دلایل مختلف و خلاف شرع مغیره مانند:تقسیم ناعادلانه بیت المال ، لعن علی علیه السلام، کشتن انسانهای بی گناه، شهوترانی، و دگرگون کردن احکام الهی ، این حکومت را مشروع نمی دانست.هرگاه حجر و یارانش لعن حضرت را میشنیدند برمیخاستند و لعن ها را به خودآنان بازمیگرداندند.مغیره روز جمعه برای ناسزاگفتن به امام بالای منبر رفت . حجر و اطرافیان اورا سنگباران کردند. فوری از منبر پایین آمد.پنج هزار درهم برای حجر بعنوان حق السکوت فرستاد، او فکر کرده بود که اعتقادات حجر فروشی هستند.

روزی مغیره بالای منبر به علی علیه السلام ویارانش دشنام داد . حجر حاضر بود با صدای بلند به اعتراض علیه مغیره برخواست. ابن اثیر می گوید بیش از دو سوم حاضرین جلسه بلند شدند و از حجر طرفداری کردند و به مغیره گفتند این حرفها به درد ما نمی خورد بگو جیره وسهم ما که قطع شده است را پرداخت کنند.

عده ای به مغیره پیشنهاد کردند که با حجر کاری نداشته باش.مغیره گفت من حجر را به همین شکل (سرکوب)نابود می کنم.نمی خواهم در آخر عمر خودم و نیکانم را به کشتن دهم تا حجر و یارانش لقب شهید به خود بگیرند.بعد از من کسی خواهد آمد و حجر فکر می کند که اوهم شبیه من عمل خواهد کرد لذا به تندروی هایش عمل می کند و آن امیر اورا به بدترین وجه خواهد کشت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۸ ، ۱۲:۱۰