گروه فرهنگی تبلیغی فاطمیون

حوزه علمیه قم

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تاریخ اسلام» ثبت شده است

جمعه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۸، ۰۹:۳۲ ق.ظ

نمونه های فتک و ترور در تاریخ اسلام

نمونه‌های تاریخی ترور

أبو عفک:

یهودیان پیش از بدر به تشویق و تحریض دیگران بر ضد پیغمبر و مسلمانان پرداختند و انواع آزار و اذیت را در قبال آنان در پیش گرفتند.

ابو عفک یهودی مردم را به دشمنی پیغمبر بر می انگیخت و در هجو حضرت شعر می سرود. سالم بن عمیر نذر کرد که اورا بکشد یا خود در این راه کشته شود . سالم به سراغ ابوعفک رفت و او را کشت.

بنظر می رسد که قتل وی پیش از جنگ بدر بوده است.

عصماء دختر مروان

وقتی ابوعفک کشته شد، عصماء دختر مروان که از تیره بنی امیه بن زید، و همسر یزید خطمی بود، از قتل وی افسوس خورد و به عیب جویی از اسلام و مسلمانان پرداخت. او انصار را به سبب پیروی از پیغمبر سرزنش می کرد و در هجو حضرت شعر می گفت و در اشعار خود مردم را به دشمنی او بر می انگیخت. عصماء تا پس از جنگ بدر به ......

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۸ ، ۰۹:۳۲

بسم الله الرحمن الرحیم

این نوشتار خلاصه ای از بخش امام حسین علیه السلام در کتاب «انسان ۲۵۰ساله» می باشد

ضرورت قیام امام حسین علیه السلام

خطرهایی که یک جریان یا پدیده را تهدید می کنند دشمنان خارجی و یا اضمحلال داخلی هستند.

اسلام نیز از این قاعده مستثنی نیست ؛ هم دشمن خارجی دارد که در دوران رسول خدا کفار و مشرکین و سرمایه داران حجاز بودند. هم دشمن داخلی که در درون جریان اسلام «گاهی بواسطه خستگی یا اشتباه در فهم راه درست ، بر اثر مغلوبِ احساسات نفسانی شدن و بر اثر نگاه کردن به جلوه های مادی و بزرگ انگاشتن آنها ، ناگهان در درون دچار آفت زدگی می شوند.» [1]

البته خداوند متعال، خطر هر دو نوع دشمن را گوشزد می نماید و البته راههای مقابله با آن را نیز متذکر می شود که در یک جمله می توان به آیه 73 سوره توبه اشاره نمود که فرمود: جاهد الکفار و المنافقین؛ ای پیامبر با کافران و منافقان جهاد کن.

«ماجرای امام حسین علیه السلام تلفیق این دو بخش است . یعنی آنجایی که هم جهاد با دشمن و هم جهاد با نفس ، در اعلی مرتبه آن تجلی پیدا کرد ، ماجرای عاشورا بود؛ هم در جبهه مبارزه با دشمن خارجی و برونی ؛ که همان دستگاه خلافت فاسد و دنیا طلبانِ چسبیده به این دستگاه قدرت بودند و هم جبهه درونی؛ که آن روز جامعه بطور عموم به سمت همان فساد درونی حرکت کرده بود.» [2]

اما نکته مهمتر اینجاست ؛ بعد از اینکه اسلام دَم از مساوات و برابری زد و سعی بر این داشت که دارایی بیت المال را مساوی بین همه مسلمانان تقسیم نماید ، عده ای از مسلمانان که جزء پرچمداران حمایت از اسلام بودند ، بعنوان حق الزحمه و سبقت در دین، کم کم به ثروتمندان بزرگ اسلام تبدیل شدند. «یعنی بعد از آنکه اسلام ، اشرافیت را قلع و قمع کرده بود ، یک طبقه اشراف جدید در دنیای اسلام به وجود آمد» [3]. در خاطرات این گونه از افراد ، با مطالب عجیبی برخورد می شود. مثلا گفته شده است که یکی از آنها وقتی مُرد و خواستند که طلاهای بازمانده از او را تقسیم کنند ، آنقدر زیاد بود که ابتدا آنها را بصورت شمش درآوردند و سپس با تبر نصفشان می کردند.

سرمایه داری برای هر کس بد باشد ، برای سابقه داران اسلام بدتر است. اگر شخصی که در جامعه تاثیر گذار نیست و جزء عموم جامعه بشمار آید، دچار بیماری اخلاقی مُسری شود، ، ضرر کمی دارد زیرا در نهایت علاوه بر خود می تواند چند نفر از اطرافیان را آلوده کند اما وقتی کسی باشد که تاثیر گذار باشد و عده ای از او تبعیت کنند و حرف شنوی داشته باشند، اینجا دیگر ضرر کم نخواهد بود بلکه می تواند یک جامعه را به فساد بکشد. « در چنین زمینه ای ، قیام عظیم حسینی بوجود آمد، که هم با دشمن مبارزه کرد و هم با روحیه راحت طلبیِ فسادپذیرِ رو به تباهی به میانِ مسلمانانِ عادی و معمولی. این مهم است.»[4]

هدف قیام امام حسین علیه السلام

برای حرکت امام حسین علیه السلام اهدافی ذکر شده است که مجموع آنها می تواند در دو کلمه خلاصه شود: «حکومت» یا «شهادت» . عده ای گفته اند که حضرت خواست که حکومت فاسد یزید را کنار بزند و خودش یک حکومت اسلامی تشکیل بدهد ؛ این کلام اگر چه غلط نیست ولی تمام هدف نیست ؛ چون کسی که برای تشکیل حکومت حرکت می کند وقتی عده ای از بزرگان و تجربه دارها به او بگویند که تو در این کار ناکام خواهی ماند ، از کار خود منصرف می شود ، اما وقتی که به برخوردها ورفتارهای امام حسین علیه السلام از زمانی که از مدینه حرکت کردند تا شب عاشورا هیچگاه چنین موضعی برداشت نمی شود.

شهادتی را که هم که ما در شرع مقدس می شناسیم معنایش این است که انسان به دنبال هدف مقدسی که واجب یا راجح است ، برود و در آن راه ، تن به کشتن هم بدهد . این ، آن شهادت صحیح اسلامی است . اما اینکه آدم ، اصلا راه بیافتد برای اینکه من بروم کشته شوم ، آن چیزی نیست که مربوط به آن حادثه با عظمت باشد.

کسانیکه گفته اند هدف حکومت یا شهادت بود بین هدف و نتیجه خلط کرده اند. اهدافی که ایشان برای قیام سیدالشهداعلیه السلام گفته اند ، نتیجه بود . حضرت حرکتی را آغاز کردند که نتیجه اش یا به حکومت رسیدن بود یا به شهادت رسیدن . اما هدف چیست؟ هدف آن بزرگوار عبارت بود از انجام دادن یک واجب عظیم از واجبات دین ، که آن واجب عظیم را هیچ کس قبل از امام حسین علیه السلام حتی خود پیغمبر انجام نداده بود.

توضیح هدف:

احکام اسلامی دارای دو بخش فردی و اجتماعی است . احکام فردی برای این است که انسان خودش را اصلاح کند. احکام اجتماعی هم برای اینکه دنیای اسلام را آباد کند و بشر را اداره نماید . احکامی با این اوصاف بر رسول خدا نازل شد و فرمود من همه چیز را برای شما از جانب خداوند متعال گفتم. بعد از اینکه جامعه اسلامی بر پا شد مسئولیت جانشینی هم باید بعهده کسی قرار می گیرد که بتواند این راه را ، این تفکر را به همین منوال ادامه دهد و در مسیری که رسول خدا از جانب پرودگار معین نموده است گام بردارد. ممکن است که در هر کدام از انواع احکام، انحرافاتی صورت گیرد. اگر انحراف از جانب احکام فردی باشد و مردم در انجام آنها کوتاهی کنند ، خیلی اتفاق بزرگی رخ نمی دهد بلکه در بسیاری از ادوار تاریخی این معضل وجود داشته است. اما وقتی انحراف در نظام و حکومت باشد آن هم به دلیل اینکه حکام فاسد هستند، قطعا این انحراف به علما و سیاسیون منتقل خواهد شد و سرآغاز اضمحلال درونی خواهد بود.

در دوران هیچکدام از اهلبیت علیهم السلام  این اتفاق نیفتاد غیر از امام حسین علیه السلام . البته انحراف در حکومت و حاکمان ، شاید در دوران برخی از ائمه اطهار علیهم السلام هم واقع شده باشد ولی موقعیت مناسب برای رفتار کردن مانند آنچه سیدالشهدا علیه السلام انجام داد فراهم نشد.

فراهم نشدن موقعیت مناسب به معنای احساس خطر نیست بلکه بمعنای این است که اگر قیامی انجام می شد ، پیغام این قیام به مردم منتقل نمی شد و مردم ثمره این خیزش را گم می کردند . مثلا در دوران امام مجتبی علیه السلام که معاویه در شام حکمرانی می کرد انحراف در اسلام بود اما بخاطر جهل مردم نسبت به اصل اسلام و سیطره ای که معاویه ایجاد کرده بود ، هر گونه اقدامی علیه حکومت او در نطفه خفه می شد و کار به جایی نمی برد . به همین دلیل امام حسین علیه السلام تا ده سال با معاویه کنار آمد تا اینکه یزید روی کار آمد . دیگر موقعیت فرق کرد . یزید کسی بود که علنا احکام اسلامی را زیر پا می گذاشت . شرب خمر، روابط نامشروع و بازی با حیوانات از اقدامات ظاهری او بود که بر کسی پوشیده نبود. اینچنین حاکمی اگر باقی بماند جامعه را خراب می کند زیرا حاکم در رأس قله است و آنچه از رأس قله بتراود در همان جا باقی نمی ماند بلکه همه جا را پر خواهد کرد. آلوده شدن منصب جانشینی رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به اینگونه افراد همان انحراف در نظام و حکومت اسلامی است که باید توسط همان خیزشی که انقلاب نام دارد از بین برود و تطهیر شود.

در این وضعیت دیگر خطر ، سبب برداشته شدن تکلیف نیست و هر کس که می تواند باید از انحراف بیشتر جلوگیری کند .

پس هدف ، عبارت شد از بازگرداندن جامعه اسلامی به خط صحیح . آن وقتی که راه ، عوضی شده است و جهالت و ظلم و استبداد و خیانت کسانی که مسلمین را منحرف کرده و زمینه و شرایط هم آماده است.

البته در تاریخ قیام امام حسین علیه السلام می توان مویداتی برای هدفی که ذکر شد یافت . من جمله:

1.                       وقتی که حضرت را به بیعت با یزید فراخواندند فرمودند: انالله و انا الیه راجعون و علی الاسلام السلام اذ قد بلیت الامه براع مثل یزید.

2.                       محمد بن حنفیه با دلسوزی خواست که حضرت را از خروج از مکه منصرف نماید و مانع رفتن ایشان به کوفه شود ولکن حضرت فرمودند: انی لم اخرج اشرا و لابطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی.

3.                       نامه هایی از جانب حضرت به روسای بصره و کوفه نوشته شد که در آنها اینگونه قید شده است: فان السنه قد امیتت و ان البدعه قد احییت. فلعمری ما الامام الا الحاکم بالکتاب القائم بالقسط الدائن بدین الحق الحابس نفسه علی ذلک لله. این جملات آخر اشاره دارد به اینکه ، یزید کسی است که هیچکدام از این اوصاف در او نیست پس لیاقت حکومت و خلافت ندارد .

4.                       خطبه امام در میان لشکر دشمن نیز حاکی از همین مدعاست: من رأی سلطانا جائرا مستحلا لحرم الله ناکثا لعهد الله مخالفا لسنه رسول الله یعمل فی عبادالله بالاثم و العدوان لم یغیر بقول و لا فعل کان حقا علی الله أن یدخله مدخله

5.                       اولین خطبه ای که بعد از رسیدن به کربلا فرمودند: الاترون الی الحق لایعمل به و الی الباطل لایتناهی عنه

مطلبی هم که در بالا آمد مبنی بر اینکه برای حضرت فرقی نمی کرد که حکومت تشکیل بدهد و یا به شهادت برسد از خطبه امام در منزل «عذیب» فهمیده می شود: اما والله انی لارجو ان یکون خیرا ما اراد الله بنا ، قتلنا ام ظفرنا

این هدف قیام بود که جامعه اسلامی را از پیشروی در انحراف منع کند. مردم بیدار شوند و در مقابل اشتباهات بزرگ و کوچک ساکت نباشند. لذا شما می بینید بعد از شهادت امام حسین علیه السلام قیامهای اسلامی یکی پس از دیگری بوجود آمد اگر چه سرکوب شد این خیلی تلخ نیست ، از همه چیز تلخ تر این است که یک جامعه به جایی برسد که در مقابل دشمن ، حال عکس العمل نشان دادن پیدا نکند.



[1]   20/3/75

[2]  20/3/75

[3]  20/3/75

[4] 6/11/71

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۸ ، ۱۲:۲۰
دوشنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۸، ۱۲:۰۷ ب.ظ

امام حسن مجتبی علیه السلام(بخش پنجم)

ماجرای صلح و کناره گیری امام از حکومت

(مطالعه این بخش بدون مطالعه بخشهای قبلی جوابگوی تمام سوالات در این موضوع نیست!!)

امام زمانیکه بی وفایی یاران و عدم پایداری شان را در مقابل با دشمن دید به ایراد سخنرانی پرداختند و در آن متذکر شدند که غصه ی من برای خودم نیست زیرا من در تنهایی هم می توانم خدایم را عبادت کنم ، بلکه نگرانی من برای فرزندان شماست که در آینده از حقشان باز داشته میشوند و غلامان دربار بچه های معاویه و بازیچه آنان خواهند شد.


امام در سخنرانی دیگری فرمودند:

خواری یا کمی افراد مارا از جنگ با مردم شام منصرف نکرد ؛ بلکه مخلوط شدن دوست و دشمن در سپاه ما سبب کناره گیری ما از مبارزه شده است. زمانی ما حاضر به مبارزه بودیم که دینتان بر دنیایتان مقدم بود اما اکنون دنیایتان بر دینتان سیطره یافته است.

سپس امام پیشنهاد معاویه مبنی بر صلح را برای سپاهیان خود متذکر شدند و از همه نظرشان را خواستند ؛  ناگهان فریاد جمع بلند شد: فنادی القوم بأجمعهم : بل البقیه و الحیاه ( همگی فریاد زدند : ما طالب زندگی و حیات هستیم.)


مفاد صلحنامه

توجه: در این صلح هیچ امتیازی به معاویه داده نشده است بلکه حقانیت اما را اثبات می کند.

- معاویه باید بر مبنای کتاب و سنت پیغمبر و سیره خلفای شایسته عمل کند.

- پس از معاویه حکومت متعلق به حسن علیه السلام است و پس از او هم متعلق به حسین علیه السلام است و معاویه حق ندارد کسی را بعنوان جانشین انتخاب کند.

- باید سب و لعن علی علیه السلام از منابر حذف و بجای آن حضرت را به نیکی یاد کنند.

- همه مردم از همه طوائف در تمام سرزمین حکومت باید در امنیت باشند. کسی نباید بر یاران علی سختگیری کند و صدمه ای وارد سازد.

- معاویه حق ندارد خود را امیرالمومنین بداند.


امام تمام این شرائط را قرار داد و شخصی آنها را نوشت و برای معاویه فرستاد. معاویه آنرا مهر کرد و با سوگندهای شدید مبنی بر پذیرش این متن، جواب را برای حضرت علیه السلام ارسال کرد.

عده ای هم قائلند که معاویه کاغذ سفیدی را امضا کرد و برای امام فرستاد تا هرچه می خواهد شرط کند این قرار داد در نیمه جمادی الاولی سال 41 هجری به امضا رسیده است


علل آتش بس و کناره گیری

حضرت علیه السلام در روایتی به ابی سعید عقیصا فرمود : علت صلح من با معاویه همان علت صلح رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم است با بنی ضمره و بنی اشجع و اهل مکه است...همانگونه که خضر در اعمال خود مصالحی میدید که موسی علیهما السلام نمیدید ، من هم در این امر مصالحی می دیدم که شما نمی بینید.


امام حسن مجتبی علیه السلام هنگامیکه در مدائن بستری بود (بواسطه ضربتی که جراح بن سنان در ساباط به حضرت زده بود )جملات درد باری دارند:

به خدا! معاویه را برای خودم بهتر از اینان می دانم !!! که خیال میکنند شیعه من هستند ، نقشه قتل مرا می کشند ، اثاثیه مرا غارت کرده و مالم را می برند . به خدا سوگند! اگر از معاویه پیمانی بگیرم که خونم را حفظ کنم و در میان خاندانم در امان باشم ، بهتر است از اینکه مرا بکشند و خانواده و خاندانم تباه گردند . به خدا سوگند اگر به معاویه بجنگم هم اینان که ادعای شیعه گری مرا می کنند گردنم را گرفته و تسلیم معاویه خواهند کرد. (وای از غربت حضرت...)


روایات بسیاری در این مورد از خود حضرت ذکر شده که تنها به نکات اصلی آنها اشاره میشود:

- دیدم که جلوگیری از خون ریزی بهتر است و منظوری از این کار جز خیرخواهی و بقای شما ندارم.

- بخاطر رضای خدا و حفظ خون مسلمانان.

- وعده های من برای خاموش کردن آتش جنگ و قطع فتنه بود.

- من مصلحتی می بینم که شما نمی بینید.


بابررسی کلمات حضرت می توان دریافت که ایشان بواسطه علل زیادی آتش بس اعلام کردند که برخی از آنها عبارتند از :

وظیفه الهی : إن الأئمه لم یفعلوا شیئا الا بعهد من الله عزوجل و امر منه لا یتجاوزونه

سستی و تزلزل یاران : یزعمون أنهم لی شیعه ابتغوا قتلی و انتهبوا ثقلی و اخذوا مالی ...   و قد اصبحتم الان و دنیاکم امام دینکم...

جلوگیری از خون ریزی بی ثمر :فترکته لصلاح الامه و حقن دمائها.....فترکتها ابتغاء وجه الله و حقن دماء المسلمین..

افشا و خنثی کردن فریب دشمن : که در مقالات محققانه مرحوم کاشف الغطاء و مرحوم شرف الدین که بخاطر تفصیل ذکر نشد تحلیل شده است.(انشاءالله در آینده خواهدآمد)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۸ ، ۱۲:۰۷
دوشنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۸، ۱۲:۰۵ ب.ظ

امام حسن مجتبی علیه السلام(بخش چهارم)


یاران امام از سستی مردم بشدت غضبناک شدند و عده ای از آنها مانند عدی بن حاتم و قیس بن سعد بن عباده و معقل بن قیس ریاحی و ... سخنرانی های آتشین میکردند برای ترغیب مردم به جنگ..


حضرت، عبیدالله بن عباس را با  12000 نفر به سمت معاویه فرستاد تا جلوی پیشروی آنها را بگیرد.البته تنها در صورتی جواز جنگ داشت که معاویه آغاز گر جنگ باشد.

معاویه عده ای را فرستاد برای مبارزه عبیدالله هم گروهی را برای مقابله فرستاد و لشکر معاویه مجبور به عقب نشینی شد. شب معاویه به عبیدالله خبر داد که حسن علیه السلام با من صلح کرده!! اگر می خواهی که استاندار و والی یکی از مناطق شوی از جنگ دست بردار تا 2000هزار درهم به تو هدیه بدهم! هزار درهم نقد و هزار درهم آن زمانیکه به کوفه رسیدیم.....عبیدالله هم نیمه های شب به سمت معاویه رفت و سپاه را رها کرد. ... موقع اذان صبح هرچه صبر کردند عبیدالله نیامد . قیس بن سعد نماز صبح را امامت کرد و عبیدالله را ترسو بزدل خواند و شمه ای از تاریخ ننگین عبیدالله و پدر و برادرش را متذکر شد.


معاویه خواست که قیس بن سعد را هم خام کند و از جنگ منصرف سازد که قیس جواب تندی به او داد و سوگند خورد که اورا نبیند مگر مابین آنها شمشیر باشد.


خود حضرت هم با سپاهیانی به سمت محل اردوی سپاه قیس به راه افتادند در منطقه ای به نام ساباط(مدائن) بر منبر ، مردم را به تبعیت از خود در تمام شرائط فراخواندند وفرمودند که اتحاد مسلمانان بهتر است پراکندگی و گسستگی!مردم کج فهم و بی بصیرت ، تصور کردندکه امام می خواهد با معاویه صلح کند لذا به خیمه حضرت مجتبی علیه السلام ریختند و اموال ایشان را غارت کردند و ردا از دوش حضرت کشیدند. امام حسن علیه السلام سوار بر اسب خود در حال حرکت بودند که شخصی  به ایشان گفت: الله اکبر یا حسن أشرکت کما اشرک ابوک من قبل؟ آیا مشرک شده ای همانگونه که قبلا پدرت مشرک شده بود؟ و باشمشیری که در دست داشت بر پای حضرت زد. امام حسن علیه السلام هم ضربتی بر او زدند و هردو بر زمین افتادند. یاران امام تا این صحنه را دیدند آن مرد که جراح بن سنان بود را کشتند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۸ ، ۱۲:۰۵

و فی الصحیحین أیضا: ان عائشة قالت ما عزت علی احد من نساء رسول اللّه ما عزت علی خدیجة و ما رأیتها قط و لکن کان رسول اللّه یکثر ذکرها و ربما.ذبح الشاة فیقطع اعضائها و یبعث بها الى صدائق خدیجة.فاقول کأنه لم یکن فی الدنیا امرأة إلا خدیجة فیقول انها کانت، و کانت و کان لی منها الاولاد الصدائق الحلائل.

در صحیح بخارى و صحیح مسلم آمده است که عایشه مى‏گفت: ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۸ ، ۱۶:۳۲