گروه فرهنگی تبلیغی فاطمیون

حوزه علمیه قم

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حسن بن علی» ثبت شده است

دوشنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۸، ۱۲:۱۱ ب.ظ

حجربن عدی الکندی 2

حجر بن عدی و زیاد

در سال 51ه ق مغیره از دنیا رفت . زیاد که والی بصره بود ، امارت کوفه را هم عهده دار شد.شش ماه از سال در کوفه بود وشش ماه دیگر را در بصره.حجر و زیاد باهم دوست بودند . در روزهای اول امارتش سخنرانی تهدید آمیزی علیه مخالفانش کرد که خطابش با حجر بود.

روزی حجر را دعوت کرد به اوگفت از رفتار تو با مغیره باخبرم . اوتورا تحمل می کرد اما من مثل اونیستم در خانه ات بنشین و مراقب زبانت باش.میدانی که دورانی دوستدار علی علیه السلام بودم اما اکنون دوستدار معاویه هستم.مبادا کاری کنی که دستم را به خونت بیالایم.

تصمیم گرفت که به بصره برگردد.«عمروبن حریث» را به جانشینی انتخاب کرد.به حجر هم پیشنهاد کرد که با او به بصره برود . این پیشنهاد بخاطر ترس زیاد از شورشهای حجر بود.حجر دعوتش را رد کرد و گفت بیمارم زیادهم گفت درست است تو بیماری دین،داری، بیماری دل بیماری عقل.اگر خبر ناخوشایندی از توبشنوم توراخواهم کشت.اورفت اما نبض کوفه در دست حجر بود.

کار بجایی رسیدکه والی کوفه در حال سخنرانی بود که ...

مردم کوفه شروع کردند به پرتاب سنگریزه بطرف عمروبن حریث . او به قصر رفت و درها را بست و به زیاد نامه نوشت که اگر کوفه را میخواهی کاری کن.

آنقدر شیعیان با حجر در ارتباط بودند که آشکارا معاویه رابدگویی می کردند.

زیاد قصد ازمیان برداشتن حجر را کرد . حجر هم خود را برای حوادث بعدی آماده کرد.زیاد به کوفه آمد و کسانی که به عمروبن حریث سنگ پرتاب کردند را شناسایی وانگشتان دستشان را قطع کرد.زیاد منتظر فرصت بود که با حجر هم برخورد شدیدی داشته باشد.روزی بالای منبر از لفظ امیرالمومنین برای معاویه استفاده کرد.حجر برخاست وباصدای بلند گفت تو دروغ میگویی.این ماجرا چند مرتبه تکرار شد. دریکی از دفعات حجر مشتی سنگریزه برداشت و بسمت زیاد پرتاب کرد . زیاد به قصر رفت و سوارانی را برای دستگیری حجر فرستاد اما یاران حجر مقاومت کردند . زیاد به معاویه نامه نوشت.

یکبار زیاد خطبه های نماز جمعه را بیش از حدمعمول طول داد . حجر دو مرتبه با گفتن«الصلاه ، الصلاه» اشاره کرد که وقت نماز می گذرد.وقتی زیاد اعتنا نکرد ، حجر خودش به نماز ایستاد و عده ی زیادی هم به او اقتدا کردند.زیاد هم آمد نماز خواند.

هربار که زیاد بالای منبر حرف می زد حجر و طرفدارانش در گوشه ای از مسجد حرفهای مخالفت آمیز می زدند . زیاد در یکی از دفعات خطاب به بزرگان قبایل گفت: هر کس برود افرادی که از قبیله ی خودش است از دور حجر دور کند تا صداقتش در طرفداری از من ثابت شود.اینچنین کردند و دور حجر خالی شد.زیاد به ماموران دستور داد که حجر را بگیرند اما اطرافیانش اورا از مسجد خارج کردند . حجر آن شب را در طایفه«اَزد»سپری کرد. از آن پس حجر مخفی بود.

محمدبن اشعث از بزرگان کوفه بود. زیاد اورا تهدید کرد که اگر حجر را نزد من نیاوری تو را خواهم کشت . او نمی خواست بپذیرد . غمگین از قصر بیرون رفت . جریر بن عبدالله را دید . ماجرا را نقل کرد.جریر گفت خودم این کار را می کنم زیاد هم مطلع شد و قبول کرد و سه روز مهلت داد. جریر توانست حجر را متقاعد کند که با ده تن از یاران خود نزد زیاد بروند .حجر به این شرط پذیرفت که آنها را پیش معاویه بفرستد.

زیاد که پیمان بسته بود که حجر را نکشد اورا زندانی کرد و در روزهای بعد توانست دوازده نفر دیگر از یاران اورا دستگیر کند.استشهادی علیه آنها مبنی بر اغتشاش و آشوب و ناسزاگفتن به خلیفه و کافرشدن به خدا و تفرقه بین مسلمانان و... تنظیم کرد و سران کوفه را واداشت که آن را امضا کنند . زیاد زندانیانی که در غل و زنجیر بودند را بهمراه صدنفر از سربازانش شبانه به سمت معاویه که در شام بود فرستاد.

دختران حجر سر راه پدر گریان بودند که حجر سعی در آرام کردنشان داشت.او می گفت : خوراک وپوشاکتان باخداست . تقوا داشته باشید.

حجر بن عدی ،‌شریک بن شدّاد ، صیفی بن فسیل ، قبیصه بن ضُبیعه،‌محرزبن شهاب ،‌کدام بن حیان، عبدالرحمان بن حسان ، ارقم بن عبدالله ، کریم بن عفیف ، عاصم بن عوف ، ورقاءبن سُمَی و عبدالله بن حَویّه،(بنابر نقلی همّام فرزند حجر)‌اسامی کسانی است که به دستور معاویه دستگیر شدند و به سوی دمشق می رفتند.در مرج العذرا در زندانی بازداشت شدند تا حکم معاویه صادر شود.

زیاد، عتبه بن اخنس و سعدبن نمران را با این جمع اضافه کرد.


نامه زیاد همراه استشهاد محلی علیه حجر و یارانش به دست معاویه رسید.معاویه از پیامدهای کشتن ایشان بیمناک بود و این بخاطر سابقه درخشان حجر و یارانش بود.

عوام بواسطه تبلیغات معاویه قائل به کشتن ایشان بودند اما برخی افراد سرشناس رای به عفو حجر ویارانش می دادند.


مشورت با شیطان

اما تحریکات زیاد راه تردید معاویه را بست.پیکی که نامه زیاد را از کوفه به دمشق برای معاویه می برد در مرج العذرا، حجر و یارانش را از محتویات نامه باخبر کرد.لذا آخرین وصایایشان را شنید.

حجر بن عدی فرمود: ما عهد شکنی نکرده ایم آن نامه را بدخواهان تنظیم کرده اند.وقتی نامه بدست معاویه رسید گفت : زیاد از حجر راستگوتر است.

معاویه در جلسه ای به امور حجر و یارانش رسیدگی می کرد . برخی از حضار نسبت به اقوام خود وساطت می کردند که منجر به آزادی شش نفر از آنان شد.مالک بن هبیره هم درخواست کرد که پسر عمویم حجر را هم بخاطر من ببخش.معاویه گفت:او سرکرده گروه است و اگر رهایش کنم دوباره آشوب می کند.


شهادتگاه

وقتی حجر فهمید که مرج العذرا محل شهادت آنها خواهد بود ضمن تکبیر و یاد خدا گفت:

من اولین مسلمانی بودم که در این منطقه تکبیر گفتم و خدارا یاد کردم ،‌اینک دست بسته و اسیر مرا به این جا آوردند.

این نشان از کینه معاویه نسبت به اسلام بود.هدبه بن فیاض یکی از جلادانی بود که معاویه برای قتل حجر و یارانش به مرج العذرا فرستاد.او نزد حجر آمد و همراه با توهین به او گفت:باید از کفر خود برگردید و از علی علیه السلام بیزاری بجویید!!حجر و همراهانش گفتند: صبر بر تیزی شمشیر ، برایمان آسان تر از چیزی است که ما را به آن می خوانید. رفتن به دیدار خدا و پیامبر و علی برایمان محبوبتر از ورود به دوزخ است.

لذا قبرهایشان را حفر کردند و کفن به تنشان پوشاندند.حجر گفت:مثل اینکه کافریم ، مارامی کشند و مثل اینکه مسلمانیم ما را کفن می کنند.

یک شب را به مناجات گذراندند.زمان عروج فرارسیده بود.درآن لحظه حجرگفت رسول الله به من فرمود:ای حجر در راه محبت علی علیه السلام با شکنجه کشته می شوی ، وقتی سرت به زمین برسد از زیر آن چشمه ای می جوشد و سرت را شستشو می دهد.

همه مشتاق پرواز بودند. تااینکه نوبت به خود حجر رسید.


ولایت امیرالمومنین علیه السلام

طبق برخی نقل ها همّام فرزند حجر نیز همراه آنان بود.حجر از اینکه فرزندش نتواند جان دادن پدرش را ببیند و از اعتقاداتش فاصله بگیرد از جلاد خواست که اگر به کشتن او هم مأموریت داری اورا زودتر از من بکش . جلاد از این کارش پرسیدو حجر جواب داد: ترسیدم وقتی شمشیر را برگردن من ببیند وحشت کند و دست از ولای امیرالمومنین علیه السلام بردارد و در نتیجه در روز قیامت من و او در بهشت که خداوند به صابران وعده داده است همراه هم نباشیم.

سرمطهر آن نوجوان در برابر نگاههای پدر بر زمین چرخید و کنار پیکر خونینش قرارگرفت.حجر خطاب به فرزندش فرمود:خداوند روسفیدت گرداند که مرا نزد پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم روسفید ساختی.

حجر در آستانه شهادت دورکعت نماز خواند. بعد از اتمام نماز اطرافیان به او گفتند : خیلی نمازت را طولانی کردی!نکنداز مرگ می ترسی؟حجر گفت:اگر هم بترسم رواست ، شمشیری آخته می بینم و کفنی گسترده و قبری کنده شده.اما باور کنید که این کوتاه ترین نمازی بود که من تاکنون خواندم!


وصیت

سپس به آنها گفت:مرا با همین بند و زنجیر بکشیدو خونهایم را مشویید ،‌می خواهم معاویه را در قیامت با این حال دیدار کنم.

شهادت حجر در سال 51 ه ق



بازتاب شهادت

عده ای از این بابت به معاویه تبریک گفتند که یکی از سرسخت ترین مخالفانت از سر راه برداشته شده است.اما معاویه گفت: اگر من در میان یارانم چند نفر همچون حجر داشتم دامنه حکومت امویان را تا همه جای دنیا می گستراندم...روز من با حجر بسی طولانی خواهد بود.


انفعال مختار از این جریان

زیاد هم در کوفه دستور داد خانه حجر را ویران کردند.مختار هم که در کوفه قیام کرده بود.او دستور داد خانه محمد بن اشعث (ازعوامل تحویل دهنده حجر به زیاد) را ویران کردند و از خشت و گل آن خانه حجر را بازسازی کردند.


برخورد عایشه با معاویه

هیچکس نمی توانست حسرت و ناراحتی خود را نسبت به این جریان مخفی نگه دارند، حتی خود امویان ؛‌ عایشه هم از این کار معاویه انتقاد کرد.در سفر معاویه به مدینه پس از حج ،‌عایشه اجازه ملاقات به وی نداد. به دو علت : یکی کشتن برادرش محمد بن ابی بکر و دیگر کشته شدن حجر.عایشه حدیثی از پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم نقل کرد: گروهی در مرج العذرا کشته می شوند که خداوند و آسمانیان به نفع آنان خشمگین می شوند.


سیــــدالشــــــهداعلیه السلام و معاویه علیه الهاویه

شهادت وی بر امام حسین علیه السلام نیز بسیار تلخ و گران بود.مروان بن حکم از رفت و آمد عده ای از طرفداران حجر با سیدالشهدا علیه السلام ناراحت بود ، لذا معاویه را باخبر کرد.اوهم این افعال را مخالف پیمانی که با امام مجتبی علیه السلام بسته بود می دانست. اعتراض خود را همراه نامه ای به ابی عبدالله علیه السلام رساند.حضرت هم در جواب فرمود:آیا تو قاتل حجر و یاران پارسا و عابد او نبودی؟آنان که با بدعت ها سرناسازگاری داشتند و امر به معروف و نهی از منکر می کردند و تو آنان را از روی ستم و تجاوز کشتی ، پس از آنکه به آنان امان داده بودی و این از روی گستاخی بر خدا و سبک شمردن عهد و پیمان بود...

در سالی معاویه پس از حج به ملاقات با سیدالشهدا علیه السلام در مدینه رفت و عرض کرد می دانید با حجر و یارانش چه کردیم ؟ و از روی استهزاء گفت:آنان را کشتیم و کفن کردیم و بر آنان نماز خواندیم و به خاک سپردیم.

حضرت علیه السلام خنده ای کردند و فرمودند:ای معاویه ! آنان روز قیامت با تو به دشمنی برمیخیزند. ولی ... ما اگر پیروان تو را می کشتیم ، نه کفن می کردیم ، نه بر آنان نماز می خواندیم  و نه به خاک می سپردیم.(یعنی آنان را مسلمان نمی دانیم.)

 بعون الله تمت

با تلخیص و تصرف از کتاب اسوه ها تألیف جواد محدثی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۸ ، ۱۲:۱۱
دوشنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۸، ۱۲:۰۷ ب.ظ

امام حسن مجتبی علیه السلام(بخش پنجم)

ماجرای صلح و کناره گیری امام از حکومت

(مطالعه این بخش بدون مطالعه بخشهای قبلی جوابگوی تمام سوالات در این موضوع نیست!!)

امام زمانیکه بی وفایی یاران و عدم پایداری شان را در مقابل با دشمن دید به ایراد سخنرانی پرداختند و در آن متذکر شدند که غصه ی من برای خودم نیست زیرا من در تنهایی هم می توانم خدایم را عبادت کنم ، بلکه نگرانی من برای فرزندان شماست که در آینده از حقشان باز داشته میشوند و غلامان دربار بچه های معاویه و بازیچه آنان خواهند شد.


امام در سخنرانی دیگری فرمودند:

خواری یا کمی افراد مارا از جنگ با مردم شام منصرف نکرد ؛ بلکه مخلوط شدن دوست و دشمن در سپاه ما سبب کناره گیری ما از مبارزه شده است. زمانی ما حاضر به مبارزه بودیم که دینتان بر دنیایتان مقدم بود اما اکنون دنیایتان بر دینتان سیطره یافته است.

سپس امام پیشنهاد معاویه مبنی بر صلح را برای سپاهیان خود متذکر شدند و از همه نظرشان را خواستند ؛  ناگهان فریاد جمع بلند شد: فنادی القوم بأجمعهم : بل البقیه و الحیاه ( همگی فریاد زدند : ما طالب زندگی و حیات هستیم.)


مفاد صلحنامه

توجه: در این صلح هیچ امتیازی به معاویه داده نشده است بلکه حقانیت اما را اثبات می کند.

- معاویه باید بر مبنای کتاب و سنت پیغمبر و سیره خلفای شایسته عمل کند.

- پس از معاویه حکومت متعلق به حسن علیه السلام است و پس از او هم متعلق به حسین علیه السلام است و معاویه حق ندارد کسی را بعنوان جانشین انتخاب کند.

- باید سب و لعن علی علیه السلام از منابر حذف و بجای آن حضرت را به نیکی یاد کنند.

- همه مردم از همه طوائف در تمام سرزمین حکومت باید در امنیت باشند. کسی نباید بر یاران علی سختگیری کند و صدمه ای وارد سازد.

- معاویه حق ندارد خود را امیرالمومنین بداند.


امام تمام این شرائط را قرار داد و شخصی آنها را نوشت و برای معاویه فرستاد. معاویه آنرا مهر کرد و با سوگندهای شدید مبنی بر پذیرش این متن، جواب را برای حضرت علیه السلام ارسال کرد.

عده ای هم قائلند که معاویه کاغذ سفیدی را امضا کرد و برای امام فرستاد تا هرچه می خواهد شرط کند این قرار داد در نیمه جمادی الاولی سال 41 هجری به امضا رسیده است


علل آتش بس و کناره گیری

حضرت علیه السلام در روایتی به ابی سعید عقیصا فرمود : علت صلح من با معاویه همان علت صلح رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم است با بنی ضمره و بنی اشجع و اهل مکه است...همانگونه که خضر در اعمال خود مصالحی میدید که موسی علیهما السلام نمیدید ، من هم در این امر مصالحی می دیدم که شما نمی بینید.


امام حسن مجتبی علیه السلام هنگامیکه در مدائن بستری بود (بواسطه ضربتی که جراح بن سنان در ساباط به حضرت زده بود )جملات درد باری دارند:

به خدا! معاویه را برای خودم بهتر از اینان می دانم !!! که خیال میکنند شیعه من هستند ، نقشه قتل مرا می کشند ، اثاثیه مرا غارت کرده و مالم را می برند . به خدا سوگند! اگر از معاویه پیمانی بگیرم که خونم را حفظ کنم و در میان خاندانم در امان باشم ، بهتر است از اینکه مرا بکشند و خانواده و خاندانم تباه گردند . به خدا سوگند اگر به معاویه بجنگم هم اینان که ادعای شیعه گری مرا می کنند گردنم را گرفته و تسلیم معاویه خواهند کرد. (وای از غربت حضرت...)


روایات بسیاری در این مورد از خود حضرت ذکر شده که تنها به نکات اصلی آنها اشاره میشود:

- دیدم که جلوگیری از خون ریزی بهتر است و منظوری از این کار جز خیرخواهی و بقای شما ندارم.

- بخاطر رضای خدا و حفظ خون مسلمانان.

- وعده های من برای خاموش کردن آتش جنگ و قطع فتنه بود.

- من مصلحتی می بینم که شما نمی بینید.


بابررسی کلمات حضرت می توان دریافت که ایشان بواسطه علل زیادی آتش بس اعلام کردند که برخی از آنها عبارتند از :

وظیفه الهی : إن الأئمه لم یفعلوا شیئا الا بعهد من الله عزوجل و امر منه لا یتجاوزونه

سستی و تزلزل یاران : یزعمون أنهم لی شیعه ابتغوا قتلی و انتهبوا ثقلی و اخذوا مالی ...   و قد اصبحتم الان و دنیاکم امام دینکم...

جلوگیری از خون ریزی بی ثمر :فترکته لصلاح الامه و حقن دمائها.....فترکتها ابتغاء وجه الله و حقن دماء المسلمین..

افشا و خنثی کردن فریب دشمن : که در مقالات محققانه مرحوم کاشف الغطاء و مرحوم شرف الدین که بخاطر تفصیل ذکر نشد تحلیل شده است.(انشاءالله در آینده خواهدآمد)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۸ ، ۱۲:۰۷
دوشنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۸، ۱۲:۰۵ ب.ظ

امام حسن مجتبی علیه السلام(بخش چهارم)


یاران امام از سستی مردم بشدت غضبناک شدند و عده ای از آنها مانند عدی بن حاتم و قیس بن سعد بن عباده و معقل بن قیس ریاحی و ... سخنرانی های آتشین میکردند برای ترغیب مردم به جنگ..


حضرت، عبیدالله بن عباس را با  12000 نفر به سمت معاویه فرستاد تا جلوی پیشروی آنها را بگیرد.البته تنها در صورتی جواز جنگ داشت که معاویه آغاز گر جنگ باشد.

معاویه عده ای را فرستاد برای مبارزه عبیدالله هم گروهی را برای مقابله فرستاد و لشکر معاویه مجبور به عقب نشینی شد. شب معاویه به عبیدالله خبر داد که حسن علیه السلام با من صلح کرده!! اگر می خواهی که استاندار و والی یکی از مناطق شوی از جنگ دست بردار تا 2000هزار درهم به تو هدیه بدهم! هزار درهم نقد و هزار درهم آن زمانیکه به کوفه رسیدیم.....عبیدالله هم نیمه های شب به سمت معاویه رفت و سپاه را رها کرد. ... موقع اذان صبح هرچه صبر کردند عبیدالله نیامد . قیس بن سعد نماز صبح را امامت کرد و عبیدالله را ترسو بزدل خواند و شمه ای از تاریخ ننگین عبیدالله و پدر و برادرش را متذکر شد.


معاویه خواست که قیس بن سعد را هم خام کند و از جنگ منصرف سازد که قیس جواب تندی به او داد و سوگند خورد که اورا نبیند مگر مابین آنها شمشیر باشد.


خود حضرت هم با سپاهیانی به سمت محل اردوی سپاه قیس به راه افتادند در منطقه ای به نام ساباط(مدائن) بر منبر ، مردم را به تبعیت از خود در تمام شرائط فراخواندند وفرمودند که اتحاد مسلمانان بهتر است پراکندگی و گسستگی!مردم کج فهم و بی بصیرت ، تصور کردندکه امام می خواهد با معاویه صلح کند لذا به خیمه حضرت مجتبی علیه السلام ریختند و اموال ایشان را غارت کردند و ردا از دوش حضرت کشیدند. امام حسن علیه السلام سوار بر اسب خود در حال حرکت بودند که شخصی  به ایشان گفت: الله اکبر یا حسن أشرکت کما اشرک ابوک من قبل؟ آیا مشرک شده ای همانگونه که قبلا پدرت مشرک شده بود؟ و باشمشیری که در دست داشت بر پای حضرت زد. امام حسن علیه السلام هم ضربتی بر او زدند و هردو بر زمین افتادند. یاران امام تا این صحنه را دیدند آن مرد که جراح بن سنان بود را کشتند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۸ ، ۱۲:۰۵
دوشنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۸، ۱۲:۰۵ ب.ظ

امام حسن مجتبی علیه السلام(بخش سوم)


امامت امام حسن علیه السلام

قال رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم: إن الحسن والحسین امامان قاما أو قعدا.

حسن و حسین علیهما السلام امام هستند ،  چه برخیزند(قیام کنند) و چه بنشینند (صلح کنند ) .


امیرالمومنین علیه السلام هنگام وصیت به حسنین علیهماالسلام فرمودند: من در این شب از دنیا میروم. اکنون گفتارم را بشنوید و تو ای حسن! وصی و زمامدار پس از من هستی و تو ای حسین ! شریک او در وصیت می باشی، پس در برابر او تسلیم باش و تا زنده است پیرو دستو او باش! تا آنگاه که او از دنیا رفت . تو پس از او گویای به امر امامت و زمامدار آن هستی.

کشتن ابن ملجم به دستور حضرت علی علیه السلام بر عهده امام حسن مجتبی علیه السلام بود که حضرت در روز جمعه 21رمضان پس از اینکه برای مردم سخنرانی کردند و بیعت گرفتند ،  صورت پذیرفت.


وقتی معاویه تشکیل شدن حکومت کریمه امام حسن علیه السلام و والیان اورا در شهرها دید به دنبال دسیسه و اعزام جاسوس به کوفه و بصره بود. حضرت با مشاهده این امر به معاویه نوشت: ای معاویه !‌ تو در پنهانی مردان را برای جاسوسی به سوی من می فرستی ، گویا خواهان جنگ هستی، تردیدی در آن نیست ، چشم به راه باش انشاءالله (به جنگ تو خواهم آمد) به من خبر داده اند که تو به مرگ کسی خوشنود گشته ای که هیچ خردمندی بدان خوشنود نشده است.(یعنی به شهادت حضرت علی علیه السلام)


امام حسن علیه السلام برای اتمام حجت نامه ای به معاویه ملعون نوشتند و اورا به بیعت دعوت کردند.

مضمون نامه بطور اختصار:

- خدا پیامبر را برای روشن شدن حقیقت مبعوث کرد تا حق و باطل مشخص شود.

- وقتی از دنیا رفت بر سر خلافت و جانشینی او نزاع درگرفت. قریش گفتند که پیامبر از خاندان ما بوده پس جانشین اوهم باید از ما باشد. ماهم همین را به قریش گفتیم اما آنها انصاف را رعایت نکردندو خلافت را غصب کردند.

- رخنه در دین و بدعت ها آغاز شد.

- تو هم میدانی که هیچ گونه فضیلتی نسبت به من نداری. پدرت در جنگ خندق در مقابل رسول الله ایستاده بود. از عذاب الهی بترس.

- هنگامیکه پدرم از دنیا میرفت خلافت را به من واگذار کرد.

- نامه من برای اتمام حجت و این است که نزد خدای خود در روز قیامت عذری داشته باشم.

- بیعت تو بامن سبب اصلاح بین مسلمانان خواهد بود . در غیر اینصورت با مسلمانان برای جنگ با تو خواهیم آمد.


معاویه در جواب نوشت:

- تجربه من بیش از توست.

- اگر با من بیعت کنی بعد از خود خلافت را به تو واگذار می کنم.

- خراج عراق برای زندگی خودت.


بعد از این مکاتبات معاویه به عراق لشکر کشی کرد.

امام در مسجد شروع کردند به خطبه خواند که : ای مردم با صبر و شکیبایی به مقصود خواهید رسید. پایداری کنید. ( راوی: از این سخنان امام دریافت می شود که حضرت از یاری مسلمانان بیمناک بود.)

ادامه دارد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۸ ، ۱۲:۰۵
يكشنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۸، ۰۴:۲۹ ب.ظ

امام حسن عسگری علیه السلام

زندگی ها به میزان وسعت و توانایی فعالیت ، سبک و سیاق خاصی را دنبال می کنند؛ به این معنا که هر چه انسان اطراف خود را مطیع رفتارهای خویش بداند مطمئنا در تصمیماتش تأثیر خواهد داشت و به همان میزان اگر احساس کند که نمی تواند در اطراف خود مؤثر باشد در دایره اقدامات خود تجدیدنظر می کند و سعی می کند که محدودتر بیاندیشد و توقع کمتری از تأثیرپذیری پیرامون خود داشته باشد. بعنوان نمونه کسی را در نظر بگیرید که دارای شخصیت علمی و اجتماعی خاصی نیست ولی در محله و روستای خود از جایگاه نسبتا مهمی برخوردار است؛ طبیعتا وقتی که از او نظر بخواهند ، ضمانت اجراییِ نسبیی که دارد فقط در محیط روستا و محله می باشد و نه بیشتر و اگر همان نظر را به روستا یا محله‌ی دیگری ابلاغ کنند ، از آن جهت که این عقیده از سوی شخصیت علمی و یا اجتماعی خاصی صادر نشده است و متخصصانه نیست ، مورد استقبال قرار نمی گیرد. حال اگر یک عالم متخصص نظری ارائه دهد ، جدای از مقام علمی او، می توان نظر او را در بسیاری از مناطق که هیچ شناختی نسبت به شخص وی ندارند مطاع و قابل پیگیری دانست، زیرا از موضع علم است و محیط علم نیز به مرزهای ظاهری نیست و تا هرجا که حقیقت جایگاهی داشته باشد امری مقبول به شمار می آید. ایام امامت مولانا امام حسن عسگری علیه السلام در خفقان بوجود آمده از حکومت حاکمان عباسی بود . حاکمانی که امام جوادالائمه علیه السلام را در 25سالگی ، امام هادی النقی علیه السلام را در 41 سالگی و امام حسن عسگری علیه السلام را در 28 سالگی به شهادت رساندند. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۸ ، ۱۶:۲۹